کلمه جو
صفحه اصلی

تک تک


مترادف تک تک : به تفکیک، جداجدا، فردفرد، یکی یکی

متضاد تک تک : جمع

فارسی به انگلیسی

one by one, separately, all, individually, severally, singly, ticktock, insular, sporadic, tick

one by one, separately, insular, sporadic


all, individually, severally, singly, ticktock


مترادف و متضاد

sporadic (صفت)
متناوب، پراکنده، انفرادی، تک و توک، تک تک

به تفکیک، جداجدا، فردفرد، یکی‌یکی ≠ جمع


فرهنگ فارسی

یکی یکی فردا فرد : (( تک تک وارد شدند . ) )

فرهنگ معین

(تَ تَ ) (ق مر. ) یکی یکی ، فرداً فرد.

لغت نامه دهخدا

تک تک. [ ت َ ت َ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) یکی یکی و جدا و فردفرد. ( ناظم الاطباء ). جسته جسته. تنهاتنها. بندرت. دانه دانه. با فاصله های مکانی. گاهی یکی و گاهی یکی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
همچو پشت کس بتان تتار
مانده هرجای تک تک و نخ نخ.
نزاری ( از فرهنگ جهانگیری ).
رجوع به تک شود. || ( اِ صوت ) تق تق و جلزجلز. آمدن صدایی چون صدای نمکی که در آتش ریزند یا صدای آبی که مستعد جوشیدن می شود. ( از دزی در ذیل قوامیس عرب ج 1 ص 149 ).
- تک تک پا ؛ آواز پای وقت دویدن. ( آنندراج ).آواز پا در هنگام رفتن. ( ناظم الاطباء ). تق تق پا. مجازاً در بیت زیر، معارضه. هم چشمی. مسابقه :
سروی علم نگشته که از شوخی خرام
با او قد تو تک تک پایی نرفته است.
تأثیر ( ازآنندراج ).
- || سرکوفت. تعرض :
حرف و صوت تو به اغیار نواییست بمن
بر یاران شدنت تک تک پاییست بمن.
اشرف ( از آنندراج ).
- تک تک پا رفتن ؛ ترسانیدن به آواز پا بود. ( آنندراج ). ترسیدن از آواز پا. ( ناظم الاطباء ).
- تک تک پا میرساند ؛ یعنی از شجاعت و قدرت خود چیزها می گوید و لاف می زند. ( آنندراج ). او لاف میزند از دلاوری و توانایی خود. ( ناظم الاطباء ).

نقل قول ها


گویش مازنی

/tak tak/ از اصوات - نوعی نان که با آرد برنج و مغز گردو تهیه شود ۳یکی یکی

۱از اصوات ۲نوعی نان که با آرد برنج و مغز گردو تهیه شود ۳یکی ...


جدول کلمات

یکایک, یک یک

پیشنهاد کاربران

دونه دونه

برگ برگ جدا جدا
جدا از هم


یکایک، به تفکیک، جداجدا، فردفرد، یکی یکی


کلمات دیگر: