کلمه جو
صفحه اصلی

جنوب مرز غرب خورشید

نقل قول ها

جنوب مرز غرب خورشید (به انگلیسی: South of the Border, West of the Sun) رمانی از نویسنده ژاپنی هاروکی موراکامی است.
• «کف دست او مثل ویترینی بود پر از همهٔ چیزهایی که می خواستم بشناسم، همهٔ چیزهایی که باید می دانستم. او با گرفتن دستم آن چیزها را به من نشان داد. نشان داد که همچو جایی در دنیا وجود دارد. من در همان ده ثانیه پرندهٔ کوچکی شدم که به هوا پرید و پرواز کرد. از آن بالا می توانستم منظره یی را در دوردست ببینم. آن قدر دور بود که خوب نمی دیدم اما در این منظره چیزی بود و می دانستم روزی آن جا خواهم رفت.»• «هشت سالی که تو اون شرکت کار کردم اینو به ام ثابت کرد. هشت سال از زندگی ام از دست رفت: بین بیست تا سی سالگی، بهترین سالای عمرم. بعضی وقتا تعجب می کنم که چه طور تونستم این همه سال اون جا رو تحمل کنم. اما فکر کنم باید این دوره رو می گذروندم تا به جایی که الان هستم برسم.»• «بار هم درست مثل همهٔ انسان ها است، بار را هم باید مدتی به حال خود رها کرد و بعد زمان تغییر فرا می رسد. محصور شدن در یک محیط همیشگیِ بی تغییر موجب ایجاد حس کسالت و بی حوصلگی می شود. باعث می شود سطح انرژی فرد به شدت کاهش پیدا کند. حتی کاخ های سر به فلک کشیده هم باید به تناوب رنگ آمیزی شود.»• «همیشه فکر می کنم دارم تقلا می کنم که یه آدم دیگه بشم. سعی می کنم یه جای جدید پیدا کنم، یه زندگی جدید و یه شخصیت جدید برای خودم بسازم. فک کنم این بخشی از بزرگ شدنه و در عین حال تلاش برای باز سازی خودم. من با تبدیل شدن به یه من دیگه می تونم خودمو از همه چیز رها کنم. واقعاً فک می کردم می تونم از خودم فرار کنم، فک می کردم اگه تلاش کنم می تونم. اما همیشه به بن بست می خوردم. هر چی می شد باز آخرش همینی بودم که هستم. اون چیزی که گم شده هیچ وقت تغییر نمی کنه. ممکنه ظاهراً تغییر کنه، اما من هم چنان همون آدم ناقصی ام که همیشه بودم. همون چیزای گم شدهٔ همیشگی منو با عطشی زجر می ده که هیچ وقت نمی تونم سیر آبش کنم. فک کنم این کمبود بهترین تعریف از ماهیت منه.»• «من در میانهٔ تبدیل شدن به چیزی تازه بودم. رو به روی آیینه ایستاده بودم و می توانستم تغییرات بدنم را ببینم. قسم می خورم در آرامش و سکوت شب می توانستم صدای عضلاتم را بشنوم که رشد می کرد. در آستانهٔ تبدیل شدن به یک من تازه بودم، در آستانهٔ قدم گذاشتن به مکانی که قبلاً هرگز نرفته بودم.»


کلمات دیگر: