کلمه جو
صفحه اصلی

پیتر هاندکه

دانشنامه عمومی

پیتر هانکه (به آلمانی: Peter Handke) (زادهٔ ۶ دسامبر ۱۹۴۲ در گریفن اتریش) یک نویسنده و نمایشنامه نویس پیشرو (آوانگارد) اتریشی است.
ترس دروازه بان از ضربهٔ پنالتی
داستان کودکان
بر فراز دهکده ها
پیمودن دریاچه کنستانس
نامهٔ کوتاه، وداع طولانی
ماجراهای مداد
زن چپ دست
او پدر واقعی اش را ندید و از ۲ سالگی به همراه مادر و ناپدری اش، ۴ سال را در آلمان شرقی گذراند. پدربزرگ مادری اش اهل اسلوونی بود. در سال ۱۹۴۸ دوباره به گریفن بازگشت. پس از اتمام دورهٔ دبیرستان در مدرسه مذهبی کاتولیک ها، به مدت ۴ سال در دانشگاه گراتس در رشته حقوق تحصیل کرد. پس از آن به ادبیات روی آورد و با آثار نویسندگانی چون داستایوفسکی، ماکسیم گورکی، توماس وولف و ویلیام فاکنر آشنا شد.
در سال ۱۹۶۶ به آمریکا رفت و در گردهمایی موسوم به گروه ۴۷ در دانشگاه پرینستون به رواج نوعی نوشته های رئالیستی در ادبیات معاصر آلمان تاخت و برای نخستین بار نامش بر سر زبان ها افتاد.
او با آفرینش آثاری نو و نامتعارف و تغییر نشانه ها و روابط بین شخصیت ها در نمایشنامه هایی چون «دشنام به تماشاچی» و «کاسپار»، شیوه های بدیعی به کار گرفت و به تجربه گرایی دست یازید. هاندکه در آثار بعدی خود از شیوه های نوآورانهٔ درهم شکستن مرزهای زمان و بازگشت به اصل خویش و به کاربستن اشیاء و رویدادهای عادی برای تصویر اسطوره های نهان در دل آن ها سود جسته است.

نقل قول ها

پیتر هاندکه (به آلمانی: Peter Handke) (زادهٔ ۶ دسامبر ۱۹۴۲ در گریفن اتریش) نویسنده و نمایشنامه نویس اتریشی است.
• «برای یک زن متولد شدن در چنین محیطی فی نفسه مرگ آور است؛ ولی شاید یک چیزش مایهٔ دل خوشی بود: هیچ جای نگرانی برای آینده نیست. کف بین های حاضر در حراج های خیریهٔ کلیسا فقط برای کف دست های مردان جوان اهمیت خاصی قائل بودند؛ آیندهٔ یک دختر، شوخی بود.»• «به دور از هر گونه احتمالات، همه چیز از قبل سر جای خودش بود: اندکی ناز و ادا، چند خندهٔ نخودی، مختصری سردرگمی، در ادامه برای اولین بار نگاه جداافتاده و همه تن تسلیم زنی که دوباره شروع به خانه داری می کند، اولین بچه، اندکی با هم بودن بعد از کار آشپزخانه، که از همان آغاز نشنیده گرفته شدن، و به همین منوال کم تر و کم تر شنیدن، مونولوگ های درونی، پادرد، رگ های واریسی، لالمانی به جز مِن و مِن هایی در خواب، سرطان رحم، و دست آخر، با مرگ، تقدیر محقق می شود. در شهر ما دخترها یک بازی داشتند که بر مبنای مراحل زندگی یک زن بود: خسته/ فرسوده/ مریض/ دم مرگ/ مرده.»


کلمات دیگر: