کلمه جو
صفحه اصلی

جومپا لاهیری

دانشنامه عمومی

جومپا لاهیری (به انگلیسی: Jhumpa Lahiri) (به بنگالی:ঝুম্পা লাহিড়ী) با نام نیلانجانا سودشنا (به انگلیسی: Nilanjana Sudeshna) (زادهٔ ۱۱ ژوئیه ۱۹۶۷ در لندن) نویسنده آمریکایی هندی تبار است.لاهیری با نخستین اثرش، مجموعه داستان مترجم دردها (۱۹۹۹)، برنده جایزه ادبی پولیتزر در سال ۲۰۰۰ شد. همچنین نخستین رمان او به نام همنام (۲۰۰۳) در ساخت فیلمی به همین نام در سال ۲۰۰۷ مورد اقتباس قرار گرفت.
۱۹۹۹- مترجم دردها با ترجمه امیرمهدی حقیقت و ترجمان دردها با ترجمه مژده دقیقی
۲۰۰۸- خاک غریب با ترجمه امیرمهدی حقیقت و به کسی مربوط نیست با ترجمه گلی امامی
پدر و مادر لاهیری از مهاجران هندی (بنگالی) بودند که از کلکته به لندن مهاجرت کرده بودند. پدر جومپا کتابدار دانشگاه بود. او در لندن به دنیا آمد، خانواده اش وقتی که وی ۳ ساله بود به آمریکا مهاجرت کردند و به این ترتیب جومپا در رود آیلند آمریکا بزرگ شد. مادر جومپا علاقه مند بود که فرزندانش با فرهنگ بنگالی به خوبی آشنا باشند از همین رو آنها اغلب برای دیدن اقوامشان به کلکته می رفتند.لاهیری به کالج برنارد رفت و مدرک لیسانس در رشته ادبیات انگلیسی را در سال ۱۹۸۹ دریافت کرد. پس از آن به دانشگاه بوستون رفت و سه مدرک فوق لیسانس در رشته های زبان انگلیسی، نگارش خلاقانه و ادبیات تطبیقی و نیز مدرک دکترا در رشته مطالعات رنسانس را از این دانشگاه دریافت کرد.لاهیری در سال ۲۰۰۱ با آلبرتو ووروولیاس-بوش روزنامه نگار ازدواج کرد. آنها دارای دو فرزند به نام های اکتاویو و نور هستند و در بروکلین زندگی می کنند.
همه کتاب های لاهیری شامل مترجم دردها، همنام و خاک غریب در ایران به زبان فارسی ترجمه و منتشر شده اند. ترجمه همه این آثار را امیرمهدی حقیقت انجام داده و برخی از این آثار را مترجمان دیگری نیز از جمله مژده دقیقی، فریده اشرفی، زهره خلیلی و گیتا گرکانی هم ترجمه کرده اند.جومپا لاهیری طی قراردادی رسمی کپی رایت ترجمهٔ فارسی خاک غریب و گودی را به نشر ماهی واگذار کرده است.

نقل قول ها

جومپا لاهیری (به انگلیسی: Jhumpa Lahiri) (به بنگالی:ঝুম্পা লাহিড়ী) با نام نیلانجانا سودشنا (به انگلیسی: Nilanjana Sudeshna) (زادهٔ ۱۱ ژوئیه ۱۹۶۷ در لندن) نویسنده آمریکایی هندی تبار است.
• «مگر وحشتناک نبود که بعد از این همه این در و آن در زدن برای پیدا کردن کسی که آدم می خواهد عمرش را با او سپری کند، بعد از تشکیل خانواده با او، حتی علی رغم دل تنگی اش برای او، این تنهایی بود که بیش تر از هر چیز برایش جاذبه و لذت داشت، تنها چیزی که هر قدر گذرا و کم مایه، آدم را متعادل و معقول نگه می داشت؟»• «اساسی ترین اتفاق عمرش، به دنیا آمدن مایا و مونیکا، تا ان موقع دیگر افتاده بود. هیچ چیز نمی توانست زندگی را بیشتر از این زیر و رو کند.»• «هیچ چیز بدتر از انتظار آمدنش نیست، فهمیدم که تحمل خلأیی که بعدش می آید ساده تر است از سنگینی آن روزها.»• «آدمیزاد هم مثل سیب زمینی است، اگر نسل اندر نسل در همان خاک بی قوت بکارندش خوب رشد نمی کند. بچه های من هر کدامشان جایی به دنیا آمده اند و اگر سرنوشتشان دست من باشد، باید در خاک غریب ریشه بدوانند.»• «هر زبانی متعلق به جای خاصی است. می تواند مهاجرت کند، می تواند منتشر شود، اما معمولاً با یک جغرافیای خاص، و یک کشور، گره خورده است. ایتالیایی اساساً به ایتالیا تعلق دارد و من در یک قارهٔ دیگر زندگی می کنم که به راحتی با آن روبه رو نخواهد شد. به دانته فکر می کنم، که برای حرف زدن با بئاتریس نُه سال انتظار کشید. به اووید فکر می کنم که از رم به یک مکان دور تبعید شد. به یک پاسگاه زبانی، در محاصرهٔ صداهای بیگانه.»• «اسم خودمانی به آدم یادآوری می کند که زندگی، همیشه آنقدرها جدی و رسمی و پیچیده نبوده و نیست. به جز این، گوشزد می کند که همهٔ مردم یک جور به آدم نگاه نمی کنند.»• «زندگی خودش را همان طور که بوده و هست قبول دارد و این یک موهبت بزرگ است.»• «خارجی بودن یک جور حاملگی مادام العمر است، با یک انتظار ابدی، تحمل باری همیشگی و ناخوشی مدام.»• «انزوا، همراهی منحصر به فردی را ارائه کرد: سکوت رازدار اتاق هایش و آرامش پابرجای بعد از ظهرها.»


کلمات دیگر: