کلمه جو
صفحه اصلی

جنت وینترسون

دانشنامه عمومی

جنت وینترسون (به انگلیسی: Jeanette Winterson) (زادهٔ ۲۷ آگوست ۱۹۵۹ در منچستر) داستان نویس بریتانیایی است.
پرتقال تنها میوه نیست (۱۹۸۵)
اشتیاق (۱۹۸۷)
جنس گیلاس (۱۹۸۹)
تن نوشته (۱۹۹۲)
عینیت های هنر، هنرها و دروغ ها (۱۹۹۵)
تقارن (۱۹۹۷)
جهان و دیگر دنیاها (۱۹۹۸)
پاور بوک (۲۰۰۰)
پادشاه کاپری (۲۰۰۳)
خدایان سنگی
نبرد خورشید(۲۰۰۹)
چرا خوشبخت بود وقتی می شود معمولی بود(۲۰۱۱)
وینترسون در منچستر زاده شد و در ۲۱ ژانویهٔ ۱۹۶۰ به فرزندخواندگی خانواده ای بسیار مذهبی از طبقهٔ کارگر پذیرفته شد. در ۱۶ سالگی به دلیل گرایش همجنس خواهانه اش خانه را ترک گفت. او مشاغل مختلفی نظیر بستنی فروشی دوره گرد، کار در بیمارستان روانی و تزئین اجساد برای تدفین را تجربه کرد. او فوق لیسانس خود را در رشتهٔ زبان انگلیسی در ۱۹۸۱ از دانشگاه آکسفورد گرفت.او خانه ای متروکه در شرق لندن خریداری کرده است و آن را به محل فروش مواد غذایی ارگانیک تبدیل کرده است.
پس از نقل مکان به لندن، اولین رمان وینترسون «پرتقال تنها میوه نیست» در سال ۱۹۸۵ برندهٔ جایزهٔ ویتبرد برای «اولین رمان» شد. در سال ۱۹۸۷ کتاب «اشتیاق» را نوشت؛ داستانی تخیلی و روان شناختی دربارهٔ دو جوان که سعی می کنند اشتیاق گذشتهٔ خود را دوباره زنده کنند. یکی به هیئت آشپز ناپلئون در جنگ و دیگری زن جوانی در فضای تاریک و فریبندهٔ ونیز، با این اثر او به زمرهٔ نویسندگان حرفه ای و تمام وقت پیوست. وینترسون کتاب جنس گیلاسرا در سال ۱۹۸۹ به رشتهٔ تحریر درآورد که کاری تجربی و رمزآلود است. در این اثر با دو شخصیت کلیدی «زن-سگی» و «جردن» و زندگی تخیلی و فراواقعی آن ها در قرن ۱۶ میلادی روبه رو هستیم. «چرا خوشبخت بود وقتی می شود معمولی بود» که از سوی خوانندگان مورد استقبال قرار گرفت، روایت زندگی تعدادی از فعالان حقوق زن است که در پی یافتن هویت انسانی و موجودیت خود در جامعه هستند.رمان های وینترسون دل مشغول کشف مرزهای جهان فیزیکی و تخیل و هویت های جنسی اند که برنده جوایز ادبی متعددی شده اند.
در سال ۲۰۰۲، وینترسون به رابطهٔ دوازده سالهٔ خود با پگی رینولدز، مجری شبکهٔ رادیویی بی بی سی خاتمه داد. از آن زمان به بعد او با کارگردان تئاتر، دبرا وارنر و سوزی ابراچ روان درمانگر رابطه دارد. رمان او «اشتیاق» ملهم از رابطهٔ عاشقانه او با پت کاواناگ، کارگزار ادبی او است.

نقل قول ها

جنت وینترسون داستان نویس بریتانیایی است
• بدون خطر کردن امنیتی نیست، و آنچه به خطر می اندازید ارزش شما را تعیین می کند.• مذهب، جایی میان سکس و ترس جای دارد؛ و خدا؟ واقعاً؟ در حق خودش، بی آن که ما زبانش باشیم؟ وسواسی است به نظرم، اما نه پرشور.• چرا میزان اندازه گیری عشق باید فقدان باشد؟• آری، من به خاطر تو خواهم آمد. تمام قدرتم را برای تو درون یک توپ خواهم غلتاند. برای تو خودم را در مقابل احتمالات پرتاب خواهم کرد. من پل خواهم بود یا چرخ، چون تو، رؤیای منی.• چه می شود گفت؟ که پایان عشق، تسخیرشدگی است. تسخیرشدگی رؤیاها. تسخیرشدگی سکوت. آن گاه که ارواح تسخیرت کنند آسان است که خود روح شوی. زندگی در نوسان است. ضربان بیش از حد کم رمق است. هیچ چیز شما را تکان نمی دهد. بعضی از مردم با این مسئله موافقند و اسمش را شفا یافتن می گذارند. یک بدن مرده دردی هم احساس نمی کند. فقط غیرممکن ارزش تلاش کردن را دارد.


کلمات دیگر: