کلمه جو
صفحه اصلی

جک لندن

فارسی به انگلیسی

london

London


دانشنامه عمومی

جک لندن (به انگلیسی: Jack London) (زاده ۱۲ ژانویه ۱۸۷۶ - درگذشته ۲۲ نوامبر ۱۹۱۶) نویسنده سوسیالیست آمریکایی بود. آثار او مانند آوای وحش و گرگ دریا با استقبال خوانندگان روبرو شد. او از نخستین نویسندگان آمریکا بود که از راه نوشتن به ثروت زیادی دست یافت.
The Cruise of the Dazzler (1902)
دختر برف ها (۱۹۰۲)
آوای وحش (۱۹۰۳)
The Kempton-Wace Letters (۱۹۰۳)(published anonymously, با همکاری Anna Strunsky)
گرگ دریا (۱۹۰۴)
بازی (۱۹۰۵)
سپیددندان (۱۹۰۶)
قبل از آدم (۱۹۰۷)
پاشنه آهنین (۱۹۰۸)
مارتین ایدن (۱۹۰۹)
Burning Daylight (۱۹۱۰)
ماجراجو (۱۹۱۱)
طاعون سرخ (۱۹۱۲)
پسر آفتاب (۱۹۱۲)
The Abysmal Brute (۱۹۱۳)
دره ماه (۱۹۱۳)
The Mutiny of the Elsinore (۱۹۱۴)
ستاره گرد (۱۹۱۵)(published in England as The Jacket)
خانم کوچک در خانه بزرگ (۱۹۱۶)
جری در جزیره (۱۹۱۷)
مایکل، برادر جری (۱۹۱۷)
Hearts of Three (۱۹۲۰)(novelization of a script by Charles Goddard)
بنگاه آدم کشی (۱۹۶۳)(ناتمام، تکمیل شده توسط رابرت ال. فیش)
وی صحنه هایی که تصویر کرده را با چشم خود دیده و قهرمانان بیشتر داستانهایش کسانی هستند که با او معاشرت داشته اند. در نوشته های جک لندن تأثیر افکار «چارلز داروین»، «هربرت اسپنسر»، «کارل مارکس» و «فریدریش نیچه» آشکار است. این آثار که گاهی رنگ شدید ناتورالیستی به خود می گیرند غالباً تجزیه و تحلیل های بسیار دقیق اجتماعی می باشند.
جک لندن در خانواده تنگدستی در سان فرانسیسکو به دنیا آمد و در اوکلند بزرگ شد. او با اینکه توانست در دانشگاه پذیرفته شود، تحصیلات رسمی چندانی نداشت و هرچه آموخت، خود آموخت و بسیاری از آثار ادبی را در کتابخانه عمومی اوکلند خواند.در ۱۸۸۹ در کارخانه کنسروسازی کاری سخت و سنگین پیدا کرد. بعد با پولی که از نامادریش وام گرفت قایقی خرید و به دزدی صدف پرداخت. در ۱۸۹۳ به عنوان کارگر با یک کشتی شکار شیر دریایی به ژاپن رفت. بازگشت او با بحران اقتصادی سال ۱۸۹۳ و مبارزات کارگری هم زمان شد.مدتی بی کار و ولگرد بود و در شهر بافلو به زندان افتاد. بعد به اوکلند بازگشت و دبیرستان را تمام کرد. خیلی دوست داشت که به دانشگاه کالیفرنیا برود و پس از سه ماه کوشش فشرده در تابستان ۱۸۸ در آنجا پذیرفته شد. اما به دلیل بی پولی ناچار پس از یک سال دانشگاه را رها کرد.در ۱۸۹۷ با کشتی و همراه با دیگر جویندگان طلای کلوندایک به شهر داوسون در یوکان رفت. در آنجا بیمار شد و پزشکی او را درمان کرد. داستان کوتاه برپا کردن آتش یادگار این دوره از زندگی او است.پس از بازگشت به اوکلند بیش از پیش به تبلیغ سوسیالیسم و نیز نوشتن پرداخت. او سعی داشت که با نوشتن و فروش آثارش (به گفته خودش با فروش مغزش) از بی پولی و اجبار به کار بدنی رها شود. همزمانی این تصمیم او با گسترش مجله های عامه پسند ارزان که به دنبال داستان های کوتاه بودند باعث شد که او بتواند از راه نویسندگی پول درآورد. به زودی نویسنده ای موفق شد و در سال ۱۹۰۰ درآمد او از نویسندگی به ۲۵٬۰۰۰ دلار رسید.جک لندن دو بار ازدواج کرد. در ۱۹۱۰ ملکی به وسعت چهار کیلومتر مربع را در شهرستان سونوما در کالیفرنیا خرید و سعی در کشاورزی با روش هایی ابتکاری و ویژه خود کرد ولی موفقیتی نداشت. این ملک اکنون با نام پارک تاریخی جک لندن به دست دولت آمریکا اداره می شود.جک لندن در ۱۹۱۶ از نارسایی کلیه درگذشت، اگر چه برخی روایات مرگ او را ناشی از الکلیسم یا حتی خودکشی می دانند. بر گور او در پارک تاریخی جک لندن در سونوما صخره ای خزه گرفته گذاشته اند.لندن مدت کوتاهی پیش از مرگش طی نامه ای استعفای خود را از حزب سوسیالیست استعفا داد. در بخشی از این نامه چنین آمده است:
رفقای گرامی!من از حزب سوسیالیست استعفا می دهم زیرا فاقد روح و شور مبارزه ای است و بر جنگ طبقاتی تأکید نمی ورزد. من در اصل عضو حزب سوسیالیست کارگری بودم که انقلابی بود و تا سرحد نابودی مبارز. من عضو مبارز حزب سوسیالیست بوده ام؛ سوابق مبارزاتی من حتی در این هنگام نیز تماماً فراموش نشده است. من که خود در مبارزه طبقاتی تعلیم یافته بودم برابر آنچه که در حزب سوسیالیست کارگری آموخته و بدان عمل می شد معتقد بودم که طبقه کارگر به وسیله مبارزه و با آشتی ناپذیری با دشمن می تواند خود را آزاد کند. از آنجا که سوسیالیسم در سال های اخیر با سازشکاری و آشتی ناپذیری همراه بوده است در می یابم که روح و فکرم مانع ابقاء من در عضویت حزب سوسیالیست است.

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:لندن، جک (۱۸۷۶ـ۱۹۱۶)

نقل قول ها

جک لندن (۱۸۷۶ - ۱۹۱۶) نویسنده آمریکایی.
• «هیچ می دانی فرصتی که از آن بهره نمی گیری، آرزوی دیگران است؟»• «من بخاطر چیزی که دنیا در مورد من می اندیشد زندگی نمی کنم، بلکه بخاطر چیزی که خودم در مورد خودم می اندیشم زندگی می کنم.»نامه به چارلز وارن استودارد (۲۱ اوت ۱۹۰۳)• «زندگی؟ په! هیچ ارزشی ندارد. از بین چیزهای ارزان، ارزان ترین چیز است.گرگ دریا ۱۹۰۴• شما اگر جلوی راستی را بگیرید، اگر آن را پنهان کنید، اگر نخواهید برخیزید و در میان مردم بی پرده سخن بگویید؛ یا اگر هنگام گفتن، همهٔ راستی را نگویید، پس شما کم تر از راستی، راست هستید.داستان های ملل، گروه نویسندگان؛ بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۷ -> بگذار یک دم نگاهی بر چهرهٔ راستی بیفکنم. به من بگو سیمای راستی به چه می ماند؟


کلمات دیگر: