کلمه جو
صفحه اصلی

برای اینکه در محله گم نشوی

دانشنامه عمومی

برای اینکه در محله گم نشوی (به فرانسوی: Pour que tu ne te perdes pas dans le quartier) رمانی است از پاتریک مودیانو که در دوم اکتبر ۲۰۱۴ توسط انتشارات گالیمار منتشر شد.
کودکی ژان داراگان: او ۷ ساله است. احتمالاً سال ۱۹۵۱ (زمان قتل شخصیت فرعی داستان، کولت لوران) یا ۱۹۵۲ (زمان چاپ کتاب Fabrizio Lupo که دو شخصیت فرعی داستان آن را می خوانند). این دوره ممکن است تا زمان انتشار کتاب دوست من درخت اثر مینو دروئه که نویسنده به آن غبطه می خورد طول بکشد.
جوانی ژان داراگان: احتمالاً حوالی سال ۱۹۶۷ است. در این سال ژان داراگان ۲۱ ساله و آنی ۳۶ ساله است.
«حال» ژان داراگان: سال ۲۰۱۳.
داستان روایت زندگی ژان داراگان (Jean Daragane)، نویسنده ای است که به دنبال گم کردن دفترچه تلفن اش، با ژیل اوتولینی (Gilles Ottolini) که درصدد بازگرداندن دفترچه به او است روبرو می شود. در طی دیدار، ژیل از فردی به نام تورستل (Torstel) که نام او را در دفترچه ژان دیده است صحبت به میان می آورد. او که مشغول انجام تحقیقی دربارهٔ تورستل است، از ژان می خواهد که اطلاعاتی از این فرد در اختیار او قرار دهد اما نویسنده می گوید که چیزی به خاطر ندارد. ژیل و همراهش شانتل گریپی (Chantal Grippay) نسخه ای از «پرونده» را در اختیار نویسنده قرار می دهند. در حین خواندن آن، ژان با اسم آنی استران (Annie Astrand) مواجه می شود و این موضوع او را به قعر خاطراتی که تا به حال فراموش کرده بود فرو می برد.
سه دوره از زندگی شخصیت اصلی، ژان داراگان، در رمان در هم تنیده می شوند:

نقل قول ها

برای اینکه در محله گم نشوی (به فرانسوی: Pour que tu ne te perdes pas dans le quartier) رمانی است از پاتریک مودیانو که در دوم اکتبر ۲۰۱۴ توسط انتشارات گالیمار منتشر شد.
• «باید دفترچه تلفن قدیمی اش را پیدا می کرد که مال سی چهل سال پیش بود، و شاید وقتی این نام را بین نام های دوران گذشته می دید، حافظه اش برمی گشت.»• «نیش حشره، ابتدا خیلی خفیف است، و کم کم رنجی که به شما می دهد، شدت می یابد، و به زودی به حس از هم گسیختگی می رسید. حال و گذشته به هم متصلند، و این طبیعی به نظر می رسد چون جز یک بدنهٔ مشمایی هستند. نیش حشره برای سوراخ کردن مشما کفایت می کرد.»• «جنگ رابطه هایم را با جوانهٔ یک گیاه تغییر نمی دهد.»• «زمان وقوع فاجعه یا پریشان خاطری، چاره ای جز این نیست که برای حفظ تعادل نقطه ای ثابت پیدا کنی تا کلاهت را حفظ کنی. نگاهت متوقف می شود روی جوانه گیاه، درخت، گلبرگ های گل، انگار که به نشانه های مواج در دریا آویخته اید.»• «جزئیاتی از زندگیمان که آزارمان می دهد یا خیلی غم انگیزند، با فراموش کردن، تمام می شوند. کافی بود با چشم های بسته، به پشت روی آب بخوابد و بگذارد آرام روی آب های عمیق شناور بماند. نه، فراموشی همیشه ارادی نیست.»• «گاهی آدم متوجه می شود که دیگر حرف زدن دربارهٔ یک اپیزود از زندگی تان که یک خویش آن را از شما پنهان کرده، برایتان خیلی دیر است.»• «چرا آدم هایی که گمان می کنید وجود ندارند و فکر می کنید بیش از یک بار آنها را نمی بینید، در پشت صحنه، نقش مهمی در زندگیتان بازی می کنند؟• «خاطرات کودکی اغلب جزییات کوچکی هستند که خودشان را از عدم جدا کرده اند.»• «جوان تر که بود، کم ترین فرصت را برای کناره گیری از معاشرت با مردم غنیمت می شمرد، بی اینکه توضیح خوبی برای خودش داشته باشد. اما امروز احساس می کرد نیاز دارد بی هر مقاومت بیهوده ای خودش را رها کند تا آهسته با جریان سُر بخورد.»


کلمات دیگر: