کلمه جو
صفحه اصلی

ناپایدار


مترادف ناپایدار : بی ثبات، تغییرپذیر، فانی، گذرا، متزلزل، متغیر، مذبذب، هرهری مسلک

متضاد ناپایدار : پایدار

فارسی به انگلیسی

ephemeral, perishable, unstable, variable, volatile, evanescent, fickle, fleeting, impermanent, mercurial, transient, [phys.] unstable

ephemeral, evanescent, fickle, fleeting, impermanent, mercurial, perishable, unstable, variable, volatile, transient


ephemeral, evanescent, fickle, fleeting, impermanent, mercurial, perishable, unstable, variable, volatile


فارسی به عربی

متداعی , متغیر

مترادف و متضاد

fugacious (صفت)
اواره، نا پایدار، فرار، بی دوام، زود گذر، زودریز

changeable (صفت)
متغیر، نا پایدار، تغییر پذیر، تعویض پذیر، دگرگون شدنی، دگرگون پذیر

astable (صفت)
نا پایدار، ناپایا

unstable (صفت)
نا پایدار، ناپایا، زود گذر، نااستوار، بی ثبات، متزلزل، بی پایه، لرزان

labile (صفت)
نا پایدار

ramshackle (صفت)
نا پایدار، شل، متزلزل، لکنتی

evanescent (صفت)
نا پایدار، محو شونده

transitory (صفت)
نا پایدار، زود گذر، فانی، سپنج، بی بقا

astatic (صفت)
نا پایدار، بی تعادل

transient (صفت)
تند، نا پایدار، کوتاه، زود گذر، فانی، گذرا، فراگذر

mutable (صفت)
نا پایدار، تغییر پذیر، قابل تغییر، بی ثبات

impermanent (صفت)
نا پایدار، بی ثبات، سپنج، موقتی، موقت

vacillatory (صفت)
مردد، نا پایدار، تغییر پذیر، مشکوک، نوسانی، جنبان

بی‌ثبات، تغییرپذیر، فانی، گذرا، متزلزل، متغیر ≠ پایدار


مذبذب، هرهری‌مسلک


۱. بیثبات، تغییرپذیر، فانی، گذرا، متزلزل، متغیر
۲. مذبذب، هرهریمسلک ≠ پایدار


لغت نامه دهخدا

ناپایدار. ( نف مرکب ) فانی. هلاک شونده. ( آنندراج ). فانی. ( ناظم الاطباء ). بی دوام. گذران. ناپاینده. گذرنده. که دائمی و باقی و همیشگی نیست :
اگر شهریاری و گر پیشکار
تو ناپایداری و او [ جهان ] پایدار.
فردوسی.
به گیتی نمانده ست از او یادگار
مگر این سخنهای ناپایدار.
فردوسی.
نه پنجه سال اگر پنجه هزار است
سرش بر نه که هم ناپایدار است.
نظامی.
روزگار و هر چه در وی هست بس ناپایدار است
ای شب هجران تو پنداری برون از روزگاری.
داوری مازندرانی.
به ندای ارجعی از این سراچه ناپایدار به دارالقرار ابرار خرامید. ( وصاف ص 10 ). || بی قرار. بی ثبات. ( ناظم الاطباء ). متغیر. گردان. که بر یک حال نماند :
کدام است خوشتر ورا روزگار
از این برشده چرخ ناپایدار.
فردوسی.
چو برگردد این چرخ ناپایدار
ازو نام نیکو بود یادگار.
فردوسی.
ستاره شمر گفت کای شهریار
از این گردش چرخ ناپایدار.
فردوسی.
زمانه چنین است ناپایدار
گه این راست دشمن گه آن راست یار.
اسدی.
و بیقین واثق شد که متاع دنیا غرور است و مزخرفات و مموهات او خیال ناپایدار. ( سندبادنامه ص 32 ). و زمان اتصال چون کبریت احمر ناپایدار. ( سندبادنامه ص 103 ). || نااستوار. متردد. ( ناظم الاطباء ). غیرمستقیم. بی اعتبار. که ثبات و بقائی ندارد. که قابل اعتماد نیست. که اطمینان را نشاید. بی اساس. که قائم و قویم نیست. که مقاوم و پایدار نیست :
ببینید کاین چرخ ناپایدار
نه پرورده داند نه پروردگار.
فردوسی.
احسان تو ناپایدار
ای سر به سر عیب و عوار.
ناصرخسرو.
جهان آینه است و در او هر چه بینی
خیال است ناپایدار و مزور.
ناصرخسرو.
بر این سرسری پول [ پُل ] ناپایدار
چگونه توان کرد پای استوار.
نظامی.
یار ناپایدار دوست مدار
دوستی را نشاید این غدار.
سعدی.
چنین است گردیدن روزگار
سبک سیر و بدعهد و ناپایدار.
سعدی ( بوستان ).
زهی زمانه ناپایدار عهدشکن
چه دوستی است که با دوستان نمی پائی.
سعدی.

فرهنگ عمید

بی دوام، زودگذر، ناپایا.

پیشنهاد کاربران

بی ثبات، تغییرپذیر، فانی، گذرا، متزلزل، متغیر، مذبذب، هرهری مسلک

بی ثبات _ بی دوام

رفتنی

موقت

لق

فانی

میرا

عاریتی

بیدوام. [ دَ ] ( ص مرکب ) ( از: بی دوام ) که پایندگی ندارد. ناپایدار. مقابل بادوام. بدون دوام. بی ثبات : باز در عواقب کارهای عالم تفکری کردم. . . تا روشن گشت که نعمتهای این جهانی چون روشنایی برق است بیدوام و ثبات. ( کلیله و دمنه ) .
در حسن بی نظیری در لطف بی نهایت
در مهربی ثباتی در عهد بیدوامی.
سعدی.

سست . . . بی ثبات . . . . . .


کلمات دیگر: