مارگیر
فارسی به انگلیسی
snake - charmer
مترادف و متضاد
مارگیر، ساحر مار
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱- کسی که مارهای زنده را بگیرد و در جعبه ها کند و بامعرکه گیری و نشان دادن آنها بمردم روزگار گذراند : مارگیری رفت سوی کوهسار تابگیرد او بافسونهاش مار . ( مثنوی . نیک. ۲ ) ۵۶ : ۳- محیل مکار . ۳- یکی از گونه های کبر . توضیح این گیاه را خیار شنگ نیز نامند .
لغت نامه دهخدا
مارگیر. ( نف مرکب ) افسونگرمار. ( ناظم الاطباء ). که مار گیرد. مار گیرنده. مارافسای. مارافسار. مارافسان. افسونگر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). حاو. حواء. ( منتهی الارب ) :
مار است این جهان وجهانجوی مارگیر
از مارگیر مار برآرد همی دمار.
عماره مروزی ( از امثال و حکم دهخدا، ج 3 ص 1384 ).
گر از دشت قحطان یکی مارگیر
شودمغ ببایدش کشتن به تیر.
تا بگیرد او به افسونهاش مار .
دانی که چیست عاقبت حرص مارگیر.
مال من چون مار گشت و من بسان مارگیر.
مارگیر را آخر مار کشد ، نظیر: سبو به راه آب می شکند. ( امثال و حکم دهخدا، ج 3 ص 1387 ).
|| کسی که مارهای زنده را بگیرد و در جعبه ها کند و با معرکه گیری و نشان دادن آنها بمردم روزگار گذراند. ( فرهنگ فارسی معین ). || کنایه از محیل و مکار. ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) :
حرف زنار سر زلف تو ورد زاهد است
از کجا این مارگیر آموخت افسون مرا.
ترسم بدست آرد از لب که مارگیر است.
مار است این جهان وجهانجوی مارگیر
از مارگیر مار برآرد همی دمار.
عماره مروزی ( از امثال و حکم دهخدا، ج 3 ص 1384 ).
گر از دشت قحطان یکی مارگیر
شودمغ ببایدش کشتن به تیر.
فردوسی.
مارگیری رفت سوی کوهسارتا بگیرد او به افسونهاش مار .
مولوی.
مار است حرص دنیا دنبال آن مرودانی که چیست عاقبت حرص مارگیر.
؟ ( امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 145 ).
تکیه بر مال جهان هرگز کسی چون من نکردمال من چون مار گشت و من بسان مارگیر.
( امثال و حکم ایضاً ).
- امثال :مارگیر را آخر مار کشد ، نظیر: سبو به راه آب می شکند. ( امثال و حکم دهخدا، ج 3 ص 1387 ).
|| کسی که مارهای زنده را بگیرد و در جعبه ها کند و با معرکه گیری و نشان دادن آنها بمردم روزگار گذراند. ( فرهنگ فارسی معین ). || کنایه از محیل و مکار. ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) :
حرف زنار سر زلف تو ورد زاهد است
از کجا این مارگیر آموخت افسون مرا.
ملامحمدصالح شوشتری ( از آنندراج ).
آخر رقیب سالوس آن طره رسا راترسم بدست آرد از لب که مارگیر است.
اسماعیل ایما ( از آنندراج ).
|| ( اِ مرکب ) یکی از گونه های کبر . توضیح اینکه این گیاه را «خیارشنگ » نیز نامند. ( فرهنگ فارسی معین ).فرهنگ عمید
۱. کسی که مارهای زنده را صید می کند.
۲. کسی که با معرکه گیری و نشان دادن مار به مردم پول جمع می کند.
۲. کسی که با معرکه گیری و نشان دادن مار به مردم پول جمع می کند.
دانشنامه عمومی
مارگیر، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان ثلاث باباجانی در استان کرمانشاه ایران است.
این روستا در دهستان خانه شور قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن زیر سه خانوار بوده است.
این روستا در دهستان خانه شور قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن زیر سه خانوار بوده است.
wiki: مارگیر
کلمات دیگر: