( مصدر ) ملجا داشتن ملاذ داشتن .
پناه داشتن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
پناه داشتن. [ پ َ ت َ ] ( مص مرکب ) ملجاء داشتن :
کسی کو ز جاهت ندارد پناه
کسی کو ز عدلت ندارد سپر
چو جسمی بود کش نباشد روان
چو چشمی بود کش نباشد بصر.
کسی کو ز جاهت ندارد پناه
کسی کو ز عدلت ندارد سپر
چو جسمی بود کش نباشد روان
چو چشمی بود کش نباشد بصر.
امیر معزی.
کلمات دیگر: