کلمه جو
صفحه اصلی

بامسر

لغت نامه دهخدا

بامسر. [ س َ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان سربند سفلی بخش سربند شهرستان اراک که در 36 هزارگزی جنوب باخترآستانه و 36 هزارگزی راه مالرو عمومی در کوهستان واقع است. ناحیه ایست سردسیر و دارای 193 تن سکنه ، آب آن از قنات تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و بن شن و پنبه و انگور و عسل و شغل مردمش زراعت و گله داری وقالیچه بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).

بامسر. [ س َ] ( اِخ ) نام کوهی از کوهستانهای لاریجان که در نقشه ٔاشتال و دمورگان مندرج است. ( از ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 209 ).

بامسر. [ س َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان سربند سفلی بخش سربند شهرستان اراک که در 36 هزارگزی جنوب باخترآستانه و 36 هزارگزی راه مالرو عمومی در کوهستان واقع است . ناحیه ایست سردسیر و دارای 193 تن سکنه ، آب آن از قنات تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلات و بن شن و پنبه و انگور و عسل و شغل مردمش زراعت و گله داری وقالیچه بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).


بامسر. [ س َ] (اِخ ) نام کوهی از کوهستانهای لاریجان که در نقشه ٔاشتال و دمورگان مندرج است . (از ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 209).



کلمات دیگر: