کلمه جو
صفحه اصلی

پناه کردن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- در حمایت کسی یا چیزی در آمدن زنهار خواستن پناه بردن التجا.

لغت نامه دهخدا

پناه کردن. [ پ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پناه بردن. زنهار خواستن. التجاء. در حمایت کسی یا چیزی درآمدن :
چو کردم به دارای گیتی پناه
بدل شادمان گشتم از تاج وگاه.
فردوسی.
بکوشید و کردار مردان کنید
پناه از بلاها به یزدان کنید.
فردوسی.
آسمان سرگشته کی ماندی اگر
باثبات دولتت کردی پناه.
انوری.
عاجزی بود کرد با تو پناه
از بد روزگار بدگوهر.
انوری.
|| پناه دادن :
دین و دنیا را تو کردستی پناه از اضطراب
ملک و دولت را تودادستی امان از اضطراب.
امیر معزی.


کلمات دیگر: