تیامن. [ ت َ م ُ ] ( ع مص ) به یمن آمدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بر دست راست بردن کسی : تیامن به ؛ بر دست راست برد آن را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بطرف راست میل کردن. ( آنندراج ). براست شدن. ( زوزنی ) ( از اقرب الموارد ). و فی الحدیث : فامرهم ان یتیامنوا عن الغمیم ؛ ای تأخذوا عنه یمیناً... ( اقرب الموارد ). رجوع به ذوالیمینین شود. || ( اصطلاح نجوم ) نزد منجمان آن است که چون کوکبی در وند عاشر باشد مطرح شعاع هر دو تسدیس وهر دو تربیع وی زیرزمین بود؛ ای بالای زمین و آن دلیل قوت سعادت و بزرگی است و آن کوکب را ذوالیمینین گویند. ( از کفایةالتعلیم ) ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).