از توفیدن غرنده و غوغا کننده
توفنده
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
توفنده. [ ف َ دَ / دِ ] ( نف ) از توفیدن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). غرنده و غوغاکننده. رجوع به توفیدن و توفندگی شود.
فرهنگ عمید
غرنده.
پیشنهاد کاربران
توفنده اش
پر خروش، خروشان، غوغا کننده
پر خروش، خروشان، غوغا کننده
توفنده:پرخروش، خروشان، غوغا کننده
خروشندگی، عصبانیت، شورش کننده، غوغا
غوغا
پرخروش
غرنده شورشگر
غوغا کننده
پر خروش ، خروشان ، غوغا کننده
خروشان
حیران کننده _ تعجب اور
توفنده:خروشان ، پرسروصدا
معنی توفنده = توفنده
پر خروش ، غوغا کننده
توفنده :تعجب آور ، پر سروصدا ، پر خروش
طوفان خودش ریشه پارسی دارد و توفنده یعنی پرخروش
این را در جواب به اوزرای خنگ گفتم
این را در جواب به اوزرای خنگ گفتم
کلمات دیگر: