کلمه جو
صفحه اصلی

وریف

لغت نامه دهخدا

وریف. [ وَ ] ( ع مص ) ورف. وُروف. فراخ افتادن سایه و دراز و کشیده شدن آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گسترده شدن و دراز کشیدن سایه. ( از اقرب الموارد ). فراخ شدن سایه. ( تاج المصادر بیهقی ). || گوالیدن گیاه و نیک سبز گردیدن. ( منتهی الارب ). سبز و خرم و شاداب شدن گیاه. ( اقرب الموارد ). درخشیدن نبات از تاریکی.( تاج المصادر بیهقی ). || ( ص ) گام جلد و تیز. || ملک فراخ و وسیع. ( ناظم الاطباء ).

دانشنامه عمومی

وریف (روستا). وریف به عربی ( الوریف )، روستایی است در دهستان المُقَبَنَة از توابع استان حضرموت در کشور یمن در شبه جزیره عربستان.
الصنعانی، محمد بن یحیی بن عبدالله بن احمد، الیمانی. ، (اَلأنَباءَ عَن دُولةَ بَلقِیسَ وَ سَبأَ) ، منشورات دار الیمنیة للنشر والتوزیع، صنعاء، چاپ وانتشار سال ۱۹۸۴ میلادی به (عربی).
جمعیت آن ( ۷۰ ) نفر (۵ خانوار) می باشد.


کلمات دیگر: