کلمه جو
صفحه اصلی

پیلس

فرهنگ فارسی

( اسم ) پیلسته عاج .
نقاش فرانسوی

لغت نامه دهخدا

پیلس . [ ل ُ ] (اِخ ) نام چند شهر به یونان . نام سه شهر مختلف در مغرب شبه جزیره ٔ پلوپونزوس . (ترجمه ٔ تمدن قدیم فوستل دُکولانژ ص 468).


پیلس. [ ل ُ ] ( اِخ ) نام چند شهر به یونان. نام سه شهر مختلف در مغرب شبه جزیره پلوپونزوس. ( ترجمه تمدن قدیم فوستل دُکولانژ ص 468 ).

پیلس. ( اِخ ) ایزیدور. نقاش فرانسوی. مولد پاریس ( 1813-1875 م. )

پیلس. [ ل َ ] ( اِ مرکب ) عاج.دندان فیل. ( شعوری ج 1 ص 258 ). رجوع به پیلسته شود.

پیلس . (اِخ ) ایزیدور. نقاش فرانسوی . مولد پاریس (1813-1875 م .)


پیلس . [ ل َ ] (اِ مرکب ) عاج .دندان فیل . (شعوری ج 1 ص 258). رجوع به پیلسته شود.


فرهنگ عمید

= پیلسته

پیلسته#NAME?



کلمات دیگر: