کلمه جو
صفحه اصلی

اشراک

فرهنگ فارسی

شریک قراردادن، شریک کردن کسی رادرکاری یاچیزی، شریک دانستن برای خداومشرک شدن
( مصدر ) ۱ - شریک قرار دادن انباز کردن کسی را در خود شریک کردن . ۲ - شریک دانستن برای خدا شریک بخدا .

لغت نامه دهخدا

اشراک. [ اَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ شریک. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). انبازان و شریکان. ( آنندراج ). || ج ِ شَرَک. دامهای شکار. ( اقرب الموارد ). || ج ِ شِرک. ( اقرب الموارد ). رجوع به شِرْک شود. || ج ِ شِراک ، بمعنی بند کفش از دوال. ( منتهی الارب ).

اشراک. [ اِ ] ( ع مص ) انباز کردن. ( ترجمان علامه جرجانی ص 13 ). هنباز کردن کسی را در چیزی. ( تاج المصادر بیهقی ). شریک کردن کسی را در چیزی. انباز کردن با کسی. انباز گردانیدن کسی را. شریک گردانیدن. ( منتهی الارب ). کسی را در کار خود شریک قرار دادن.( اقرب الموارد ). || اشراک به خدا؛ کفر کردن. ( منتهی الارب ). برای خدا شریک قرار دادن. ( از اقرب الموارد ). انباز آوردن با خدای عزوجل. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( آنندراج ). شرک آوردن :
گفت با امر حقم اشراک نیست
گر بریزد خونم امرش ، باک نیست.
مولوی.
|| اشراک کفش ؛ بند و دوال کردن کفش را. ( از اقرب الموارد )( منتهی الارب ). شراک کردن نعلین. ( تاج المصادر ). شراک ساختن برای کفش. ( آنندراج ). || اشراک میان چند تن ؛ جمع کردن میان آنان. || شریک یافتن کسی را. ( منتهی الارب ).

اشراک . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شریک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). انبازان و شریکان . (آنندراج ). || ج ِ شَرَک . دامهای شکار. (اقرب الموارد). || ج ِ شِرک . (اقرب الموارد). رجوع به شِرْک شود. || ج ِ شِراک ، بمعنی بند کفش از دوال . (منتهی الارب ).


اشراک . [ اِ ] (ع مص ) انباز کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 13). هنباز کردن کسی را در چیزی . (تاج المصادر بیهقی ). شریک کردن کسی را در چیزی . انباز کردن با کسی . انباز گردانیدن کسی را. شریک گردانیدن . (منتهی الارب ). کسی را در کار خود شریک قرار دادن .(اقرب الموارد). || اشراک به خدا؛ کفر کردن . (منتهی الارب ). برای خدا شریک قرار دادن . (از اقرب الموارد). انباز آوردن با خدای عزوجل . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (آنندراج ). شرک آوردن :
گفت با امر حقم اشراک نیست
گر بریزد خونم امرش ، باک نیست .

مولوی .


|| اشراک کفش ؛ بند و دوال کردن کفش را. (از اقرب الموارد)(منتهی الارب ). شراک کردن نعلین . (تاج المصادر). شراک ساختن برای کفش . (آنندراج ). || اشراک میان چند تن ؛ جمع کردن میان آنان . || شریک یافتن کسی را. (منتهی الارب ).

فرهنگ عمید

۱. شریک قرار دادن، شریک کردن کسی را در کاری یا چیزی.
۲. شریک دانستن برای خدا و مشرک شدن.


کلمات دیگر: