۱- ( اسم ) بیدار شده . ۲ - ( صفت ) بیدار : نوز نبرداشتست مار سر از خواب نرگس چون گشت چون سلیم مسهد . ( منوچهری )
مسهد
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(مُ سَ هَّ ) [ ع . ] (ص . ) بیدار، کم خواب .
لغت نامه دهخدا
مسهد. [ م ُ س َهَْ هََ ] ( ع ص ) بی خواب. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). بیدارکرده شده. ( غیاث ). بیدارشده. بیدار. بی خواب شده. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
نوز نبرداشته ست مار سر از خواب
نرگس چون گشت چون سلیم مسهد.
کرداره سلیم ترین با عدوی خویش
آن است کاین سلیم مسهد کند همی.
نوز نبرداشته ست مار سر از خواب
نرگس چون گشت چون سلیم مسهد.
منوچهری.
- مسهد کردن ؛ بیدار کردن : کرداره سلیم ترین با عدوی خویش
آن است کاین سلیم مسهد کند همی.
منوچهری.
فرهنگ عمید
۱. کم خواب.
۲. بی خواب، بیدار مانده.
۲. بی خواب، بیدار مانده.
کلمات دیگر: