بی حضور
فارسی به انگلیسی
لغت نامه دهخدا
بیحضور. [ ح ُ ] ( ص مرکب ) غایب. || غافل و بی خبر. ( ناظم الاطباء ) :
ترا که در لب نوشین هزار گونه شفاست
چرا همیشه مرا بیحضور باید داشت ؟
ترا که در لب نوشین هزار گونه شفاست
چرا همیشه مرا بیحضور باید داشت ؟
ملاشانی تکلو ( از آنندراج ).
|| مضطرب. || آزرده و رنجیده. || خشمناک. ( ناظم الاطباء ).فرهنگ عمید
تنگ دل و افسرده.
کلمات دیگر: