کلمه جو
صفحه اصلی

مسخن

فرهنگ فارسی

( اسم ) گرم کننده حرارت دهنده
گرم کرده

فرهنگ معین

(مَ سَ خِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) گرم کننده ، حرارت دهنده .

لغت نامه دهخدا

مسخن. [ م ُ خ ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از اسخان. گرم کننده. ( از اقرب الموارد ). رجوع به اسخان و مُسَخِّن شود. || شخص پرجنب و جوش در سخن و حرکات خویش و آن لغتی است شامی. ( از اقرب الموارد ).

مسخن. [ م ُ خ َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از اسخان. گرم شده. ( از منتهی الارب ). رجوع به اسخان و مُسخَّن شود.

مسخن. [ م ُ س َخ ْ خ ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از تسخین. گرم کننده. ( از اقرب الموارد ). گرم کن. تسخین کننده. || داروی گرم. ( ناظم الاطباء ). || هر چیز که حرارت بدن را زیاد کند. در مقابل مبرّد. || هر چیز که جایی را گرم کند. ( ناظم الاطباء ).

مسخن. [ م ُ س َخ ْ خ َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از تسخین. گرم کرده. گرم شده. ( از اقرب الموارد ). رجوع به تسخین شود. || آنچه بر آتش گرم کرده باشند. ( از اقرب الموارد ). || ماء مسخن ؛ آب گرم. ( منتهی الارب ).

مسخن . [ م ُ خ َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از اسخان . گرم شده . (از منتهی الارب ). رجوع به اسخان و مُسخَّن شود.


مسخن . [ م ُ خ ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از اسخان . گرم کننده . (از اقرب الموارد). رجوع به اسخان و مُسَخِّن شود. || شخص پرجنب و جوش در سخن و حرکات خویش و آن لغتی است شامی . (از اقرب الموارد).


مسخن . [ م ُ س َخ ْ خ َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تسخین . گرم کرده . گرم شده . (از اقرب الموارد). رجوع به تسخین شود. || آنچه بر آتش گرم کرده باشند. (از اقرب الموارد). || ماء مسخن ؛ آب گرم . (منتهی الارب ).


مسخن . [ م ُ س َخ ْ خ ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تسخین . گرم کننده . (از اقرب الموارد). گرم کن . تسخین کننده . || داروی گرم . (ناظم الاطباء). || هر چیز که حرارت بدن را زیاد کند. در مقابل مبرّد. || هر چیز که جایی را گرم کند. (ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

گرم کننده، حرارت دهنده.

دانشنامه عمومی

مسخن (به اسپانیایی: Mocejón) یک شهرستان در اسپانیا است که در استان تولدو واقع شده است.
فهرست شهرهای اسپانیا
مسخن ۳۰ کیلومترمربع مساحت و ۴٬۵۳۹ نفر جمعیت دارد و ۴۳۰ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.


کلمات دیگر: