( آشوبش ) آشوبش. [ ب ِ ] ( اِمص ) آشوب : از اختر بدینسان نشانی نمود که آشوبش و جنگ بایست بود.
فردوسی.
فرهنگ عمید
( آشوبش ) ۱. آشفتگی. ۲. شور و غوغا. ۳. هرج ومرج.
پیشنهاد کاربران
آشوبِش : دکتر کزازی در مورد واژه ی "آشوبِش " می نویسد : ( ( آشوبشن āšūbišn می توانسته است بود . ستاک واژه در این مصدر با مصدری دیگر در پهلوی وشوفتن wišuftan ، با بن اکنون وشوب wiš�b یکی است . ) ) ( از اختر بدیشان نشانی نِمود ؛ که: آشوبِش و جنگ بایست بود . ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 344. )