کلمه جو
صفحه اصلی

هصر

فرهنگ فارسی

شیر بیشه

لغت نامه دهخدا

هصر. [ هََ ] ( ع مص ) کشیدن. ( منتهی الارب ). جذب. ( از اقرب الموارد ). || خمانیدن. ( منتهی الارب ). اماله. ( از اقرب الموارد ). || شکستن. || پیچیدن چیز تر و تازه همچو شاخ درخت و مانندآن را بی جدایی ، یا عام است. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || پیچیدن هر چیزی را. ( منتهی الارب ). || به تیر زدن همباز را. || شکستن شیر فَریسه خود را. ( از اقرب الموارد ).

هصر. [ هََ ص ِ / هَُ ص َ] ( ع اِ ) شیر بیشه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

هصر. [ هََ ] (ع مص ) کشیدن . (منتهی الارب ). جذب . (از اقرب الموارد). || خمانیدن . (منتهی الارب ). اماله . (از اقرب الموارد). || شکستن . || پیچیدن چیز تر و تازه همچو شاخ درخت و مانندآن را بی جدایی ، یا عام است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پیچیدن هر چیزی را. (منتهی الارب ). || به تیر زدن همباز را. || شکستن شیر فَریسه ٔ خود را. (از اقرب الموارد).


هصر. [ هََ ص ِ / هَُ ص َ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).



کلمات دیگر: