کلمه جو
صفحه اصلی

تکیف

عربی به فارسی

سازگاري , قابليت توافق و سازش , سازواري , انطباق , توافق , سازش , مناسب , تطبيق , اقتباس


فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) دانستن چگونگی شناختن کیفیت چیز . ۲ - کیف بردن نشاه گرفتن ( از خوشیها و مخدرات ) . ۳ - عیب ناک کردن . ۴ -( اسم ) کیفیت پذیری . جمع : تکیفات .

فرهنگ معین

(تَ کَ یُّ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) لذت بردن . ۲ - صفت و حالتی به خود گرفتن . ۲ - عیبناک شدن . ۳ - شناختن کیفیت چیزی .

لغت نامه دهخدا

تکیف. [ ت َ ک َی ْ ی ُ] ( ع مص ) عیبناک کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). تنقص. ( اقرب الموارد ). || چگونگی دانستن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) :
اتصالی بی تکیف بی قیاس
هست رب الناس را با جان ناس.
مولوی.

تکیف. [ ت َ ک َی ْی ُ ] ( ع مص ) منحوت از کیف ، چگونگی بخود گرفتن. بکیفیتی درآمدن. رجوع به کیف و کیفیت و ماده قبل شود.

تکیف . [ ت َ ک َی ْ ی ُ] (ع مص ) عیبناک کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). تنقص . (اقرب الموارد). || چگونگی دانستن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) :
اتصالی بی تکیف بی قیاس
هست رب الناس را با جان ناس .

مولوی .



تکیف . [ ت َ ک َی ْی ُ ] (ع مص ) منحوت از کیف ، چگونگی بخود گرفتن . بکیفیتی درآمدن . رجوع به کیف و کیفیت و ماده ٔ قبل شود.


فرهنگ عمید

شناختن کیفیت چیزی.


کلمات دیگر: