کلمه جو
صفحه اصلی

شهرود

فرهنگ اسم ها

اسم: شهرود (پسر) (فارسی)
معنی: نهر و رودخانه بزرگ، نام سازی

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - سازی بود در قدیم که طول آن دو برابر طول عود است و بر آن ده سیم مزوج بندند و کاسه و سطح آن بر هیئت عود است و اکنون متروک است . ۲ - تار گنده و بم که در سازها بندند .
از دو دهستان بنام زیر استاق و طرود تشکیل شده دهستان زیر استاق تا شعاع ۳٠ هزار گزی شاهرود و دهستان طرود در حدود ۱۵٠ هزار گزی جنوب باختری شاهرود قرار دارد ۱۶۵٠٠ تن است .

فرهنگ معین

(شَ ) (اِمر. ) ۱ - سازی بود سیمی شبیه به عود. ۲ - نوایی از آهنگ های قدیم .

لغت نامه دهخدا

شهرود. [ ش َ ] ( اِ مرکب ) مخفف شاهرود. هر نهر ورودخانه بزرگ را گویند عموماً. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ) ( جهانگیری ) ( انجمن آرا ). رجوع به شاهرود شود. || نام سازی است مانند موسیقار که رومیان در بزم و رزم نوازند. ( برهان ). نام سازی. ( ناظم الاطباء ) ( غیاث ) ( از جهانگیری ). شمس قیس در ذکر ابوحفص حکیم بن احوص سغدی گوید: او در صناعت موسیقی دستی تمام داشته است... و صورت آلتی موسیقاری ، نام آن شهرود که بعد از ابوحفص هیچ کس آنرا در عمل نتوانست آورد، برکشیده. ( المعجم چ قزوینی صص 150 - 151 ) :
ازبرای عاشقان مفلس اکنون بی طمع
بلبل خوش نغمه گه شهرود وگه عنقا زند.
سنائی.
حلاوتهای شیرین شکرخند
نی شهرود را کرده نی قند.
نظامی.
|| نام صوتی نیز هست. ( برهان ). نام مقامی است. ( انجمن آرا ). صوتی است از موسیقی. ( جهانگیری ). || تار گنده و تار بم را نیز گویند که در بعضی سازها بندند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( از غیاث ) ( از انجمن آرا )( از جهانگیری ).

شهرود. [ ش َ ] ( اِخ ) نام رودخانه ای است در عراق. ( برهان )( غیاث ). ظاهراً مراد شاهرود است. یکی از دو شعبه سپیدرود که به دریای خزر ریزد. رجوع به شاهرود شود.

شهرود. [ ش َ ] ( اِخ ) نام شهری است در ملک عراق که خسرو پرویز بر لب رودخانه شهرود بنا کرده بود و بنام آن رودخانه موسوم ساخته. ( برهان ) ( جهانگیری ) ( انجمن آرا ) :
شدنداز مرز موقان سوی شهرود
بنا کردند شهری از می و رود.
نظامی.
مرا آن روز شادی کرد بدرود
که شیرین را رها کردی به شهرود.
نظامی.
همان شهرود و آب خوشگوارش
بنای خسرو و جای شکارش.
نظامی.
حدیث باربد با ساز دهرود
همان آرامگاه شه به شهرود.
نظامی.
رجوع به شاهرود شود.

شهرود. [ ش َ ] (اِ مرکب ) مخفف شاهرود. هر نهر ورودخانه ٔ بزرگ را گویند عموماً. (برهان ) (از ناظم الاطباء) (جهانگیری ) (انجمن آرا). رجوع به شاهرود شود. || نام سازی است مانند موسیقار که رومیان در بزم و رزم نوازند. (برهان ). نام سازی . (ناظم الاطباء) (غیاث ) (از جهانگیری ). شمس قیس در ذکر ابوحفص حکیم بن احوص سغدی گوید: او در صناعت موسیقی دستی تمام داشته است ... و صورت آلتی موسیقاری ، نام آن شهرود که بعد از ابوحفص هیچ کس آنرا در عمل نتوانست آورد، برکشیده . (المعجم چ قزوینی صص 150 - 151) :
ازبرای عاشقان مفلس اکنون بی طمع
بلبل خوش نغمه گه شهرود وگه عنقا زند.

سنائی .



حلاوتهای شیرین شکرخند
نی شهرود را کرده نی قند.

نظامی .


|| نام صوتی نیز هست . (برهان ). نام مقامی است . (انجمن آرا). صوتی است از موسیقی . (جهانگیری ). || تار گنده و تار بم را نیز گویند که در بعضی سازها بندند. (برهان ) (ناظم الاطباء) (از غیاث ) (از انجمن آرا)(از جهانگیری ).

شهرود. [ ش َ ] (اِخ ) نام رودخانه ای است در عراق . (برهان )(غیاث ). ظاهراً مراد شاهرود است . یکی از دو شعبه ٔ سپیدرود که به دریای خزر ریزد. رجوع به شاهرود شود.


شهرود. [ ش َ ] (اِخ ) نام شهری است در ملک عراق که خسرو پرویز بر لب رودخانه ٔ شهرود بنا کرده بود و بنام آن رودخانه موسوم ساخته . (برهان ) (جهانگیری ) (انجمن آرا) :
شدنداز مرز موقان سوی شهرود
بنا کردند شهری از می و رود.

نظامی .


مرا آن روز شادی کرد بدرود
که شیرین را رها کردی به شهرود.

نظامی .


همان شهرود و آب خوشگوارش
بنای خسرو و جای شکارش .

نظامی .


حدیث باربد با ساز دهرود
همان آرامگاه شه به شهرود.

نظامی .


رجوع به شاهرود شود.

فرهنگ عمید

= شاهرود: بکرده راست با مزمار شهرود / بکرده راست با بربط ربابا (منوچهری: ۲۱۲ ).

پیشنهاد کاربران

شهرود : [اصطلاح موسیقی ]شاهرود سازی بوده است مضرابی بسیار قدیمی که ساخت آن را به فارابی نسبت داده اند.


کلمات دیگر: