مترادف سیرنگ : سیمرغ، عنقا
سیرنگ
مترادف سیرنگ : سیمرغ، عنقا
فرهنگ اسم ها
اسم: سیرنگ (دختر) (فارسی) (تلفظ: sirang) (فارسی: سیرنگ) (انگلیسی: sirang)
معنی: سیمرغ
معنی: سیمرغ
مترادف و متضاد
سیمرغ، عنقا
فرهنگ فارسی
سیمرغ، مرغی افسانهای وموهوم
۱ - مرغی است افسانه یی سیمرغ . ۲ - خیال محال اندیشه باطل و بیهوده .
۱ - مرغی است افسانه یی سیمرغ . ۲ - خیال محال اندیشه باطل و بیهوده .
فرهنگ معین
(رَ ) (اِ. ) سیمرغ ، عنقاء.
لغت نامه دهخدا
سیرنگ. [ رَ ] ( اِ ) پرنده ای است که آن را سیمرغ و عنقا خوانند. ( از برهان ). سیمرغ. ( آنندراج ). سیمرغ زیرا که سی رنگ دارد. ( فرهنگ رشیدی ) :
همه عالم ز فتوح تو نگارین گشته
همچو آکنده به صد رنگ نگارین سیرنگ.
جز حکایت ندیدم از سیرنگ.
وگرنه خام بماندی چو طینت سیرنگ.
همه عالم ز فتوح تو نگارین گشته
همچو آکنده به صد رنگ نگارین سیرنگ.
فرخی.
جز خیالی ندیدم از رخ توجز حکایت ندیدم از سیرنگ.
خیالی ( از فرهنگ رشیدی ).
مزاج گوهر آدم نظیر لطف تو یافت وگرنه خام بماندی چو طینت سیرنگ.
نجیب جرفادقانی.
|| کنایه از محالات و چیزی که فکر کسی بدان نرسد. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِخ ) اشاره بر ذات باریتعالی. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ).فرهنگ عمید
مرغی افسانه ای و موهوم، سیمرغ، عنقا: همه عالم ز فتوح تو نگارین گشته ست / همچو آکنده به صدرنگ نگارین سیرنگ (فرخی: ۲۰۵ ).
پیشنهاد کاربران
سیرنگ نام مردی پارسا از موبدان بود که در دامنه ی کوه البرز میزید او را پرورنده ی زال دانند که بسیاری از علوم به اوی منتصب است . سپاسگزار خواهم بود اگر جنسیت را تغییر دهید.
سیمرغ بر اساس کتاب دینیشت مردی بود پارسا و دانا که در دامنه ی کوه البرز میزیست هم اوست که کهنترین افسانه ای پزشکی و پرواز بدو منتسب است و پرورنده ی زال بود و همیار رستم و سام و زال در عجبم چگونه ما قدرت این همه افسانه و اسطوره ی نیرومند بهره نمیبریم اافسوس
کلمات دیگر: