مترادف شید : تزویر، حیله، غش، کید، مکر، نیرنگ | خور، خورشید، شمس، مهر
متضاد شید : ماه
deceit, fraud
خور، خورشید، شمس، مهر ≠ ماه
تزویر، حیله، غش، کید، مکر، نیرنگ
(شَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - اندودن دیوار با گچ یا آهک . 2 - در فارسی به معنای مکر و حیله .
(ش ) (ص .) 1 - درخشنده ، درخشان . 2 - نور، روشنایی . 3 - آفتاب .
شید. (اِخ ) نام دیهی از دیههای طارمین در شمال سلطانیه . (نزهةالقلوب ج 3 ص 65).
فردوسی .
فردوسی .
سنایی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
اسدی .
اسدی .
اسدی .
ناصرخسرو.
سنایی .
نظامی .
مولوی .
مولوی .
یوسف و زلیخا.
سنایی .
شید. (اِخ ) شیده . نام پسر افراسیاب که او را پشنگ خوانند. (برهان ) (جهانگیری ). رجوع به پشنگ و شیده شود.
شید. (اِخ ) شیده . یکی از شاگردان سنمار که جهت بهرام گور خورنگه و سه دیر را بساخت . (جهانگیری ). رجوع به شیده شود.
شید. [ ش َ ] (ع اِ) هرچه که بدان دیوار را اندایند از آهک و گچ و مانند آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گچ . (مهذب الاسماء).
شید. [ ش َ ] (ع مص ) با شید اندودن دیوار را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بگچ کردن . (ترجمان القرآن ) (المصادر زوزنی ). بگچ کردن بنائی را. (یادداشت مؤلف ). || بلند گردانیدن دیوار را. (از منتهی الارب ). بنا برافراشتن . (ترجمان القرآن ) (المصادر زوزنی ). || آراستن . (یادداشت مؤلف ). || هلاک شدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مولوی .
مولوی .
سعدی .
سعدی .
سعدی .
سعدی .
حافظ.
۱. نور؛ روشنایی.
۲. آفتاب.
۳. خورشید: ◻︎ دِهادِه برآمد ز هر دو سپاه / تو گفتی برآویخت با شید ماه (فردوسی: ۵/۵۶).
۱. مکر؛ حیله.
۲. ریا؛ تزویر؛ سالوسی.
پهن کردن