(تلفظ: parnun) (= پرنیان) ، ← پرنیان .
پرنون
فرهنگ اسم ها
اسم: پرنون (دختر) (فارسی) (تلفظ: parnun) (فارسی: پَرنون) (انگلیسی: parnun)
معنی: پرنیان، دیبای منقش، ( = پرنیان )
معنی: پرنیان، دیبای منقش، ( = پرنیان )
فرهنگ فارسی
( اسم ) پرنیان
فرهنگ معین
(پَ ) (اِ. ) دیبای منقش .
لغت نامه دهخدا
پرنون.[ پ َ ] ( اِ ) دیبای منقش. پرنو. پرنیان :
نپرّد بلبل اندر باغ جز بر بسّد و مینا
نپوید آهو اندر دشت جز بر غالی و پرنون.
گلنار برنگ توزی و پرنون شد.
ز پوشیدنی جامه پنجاه دست.
سوی تو ای دوربین پلاس چو پرنون.
نپرّد بلبل اندر باغ جز بر بسّد و مینا
نپوید آهو اندر دشت جز بر غالی و پرنون.
رودکی ( از شعوری ) ( جهانگیری ).
شمشاد ببوی زلفک خاتون شدگلنار برنگ توزی و پرنون شد.
منوچهری.
ز دیبا و پرنون شتروار شصت ز پوشیدنی جامه پنجاه دست.
اسدی.
گرچه ز پشمند هر دو هرگز نبودسوی تو ای دوربین پلاس چو پرنون.
ناصرخسرو.
و بیت اخیر مینماید که این جامه از پشم میکرده اند.فرهنگ عمید
= پرنیان: نپرد بلبل اندر باغ جز بر بسّد و مینا / نپوید آهو اندر دشت جز بر قالی پرنون (قطران: ۳۳۳ ).
کلمات دیگر: