مترادف شکوه مند : باجلال، باشکوه، باشوکت، باعظمت، پرابهت، شوکتمند، فرمند، مجلل متضاد شکوه مند : بی شکوه
august, brilliant, costly, glorious, impressive, magnificent, majestic, noble, palatial, pompous, regal, rich, splendid, epic, olympian, princely, proud, spectacular, splendorous, splendrous, stately, superb, regally, spectacularly, splendidly, sumptuously, superbly, plush, plushy
شکوه مند. [ ش َ / ش ِ وَ / وِ م َ ] ( ص مرکب ) گله مند. شاکی. شکوه پرداز. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به مترادفات کلمه شود.، شکوهمند. [ ش ُ م َ ] ( ص مرکب ) باوقار. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). صاحب شکوه. ( آنندراج ) ( فرهنگ فارسی معین ): تحریم ؛ شکوهمند کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). توقیر؛ شکوهمند داشتن. ( یادداشت مؤلف ) ( دهار ).
شکوه مند. [ ش َ / ش ِ وَ / وِ م َ ] (ص مرکب ) گله مند. شاکی . شکوه پرداز. (یادداشت مؤلف ). رجوع به مترادفات کلمه شود.