مترادف مکرم : ارجمند، بخشنده، بزرگوار، جواد، سخاوتمند، سخی، کریم، محترم، معز
برابر پارسی : گرامی
(تلفظ: mokarram) (عربی) گرامی و عزیز کرده ، عزیز و محترم ؛ (در حالت قیدی) (در قدیم) با عزت و بزرگی .
ارجمند، بخشنده، بزرگوار، جواد، سخاوتمند، سخی، کریم، محترم، معز
(مُ رَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - اکرام شده ، بزرگ داشته ، احترام کرده . 2 - احسان کرده .
(مُ رِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - اکرام کننده ، احترام کننده . 2 - احسان کننده .
(مُ کَ رَّ) [ ع . ] (ص .) بزرگ داشته شده ، عزیز.
مکرم . [ م َ رَ ] (ع مص ) کَرَم . کرامت . (ناظم الاطباء). رجوع به کرم و کرامت شود. || (ص ) رجل مکرم و مکرمة؛ مرد بخشنده و جوانمرد. ج ، مکارم . (از اقرب الموارد).
مکرم . [ م َ رُ ] (ع اِمص ، اِ) بزرگی و جوانمردی و مردی . مَکرُمة. ج ، مکارم . (منتهی الارب ). بزرگی و جوانمردی و کرامت و سبب کرم . (ناظم الاطباء). بزرگی و جوانمردی . ج ، مکارم . (آنندراج ). مکرمة. (اقرب الموارد) (المحیط المحیط). || (ص ) ارض مکرم ؛ زمین نیکو و پاکیزه ٔ صالح مر نبات را. (منتهی الارب ). زمین که شایسته ٔ روییدن گیاه باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به مکرمة شود. || رجل مکرم و مکرمة، مرد کریم . (از اقرب الموارد).
مکرم . [ م ُ رَ ] (ع مص ) گرامی کردن و هو مصدر مثل مُخرَج و مُدخَل و منه قری ٔ قوله تعالی : و من یهن اﷲ فماله من مکرم ؛ ای اکرام . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || (ص ) گرامی داشته . بزرگ داشته شده : وقالوا اتخذ الرحمن ولداً سبحانه بل عباد مکرمون . (قرآن 26/21). بما غفر لی ربی و جعلنی من المکرمین . (قرآن 27/36). || جوان بامروت و مردمی . (منتهی الارب ). جوانمرد بامروت و مردمی . (ناظم الاطباء).
ناصرخسرو.
ابوالفرج رونی .
ابوالفرج رونی .
ابوالفرج رونی .
سنائی (دیوان چ مصفا ص 21).
خاقانی .
خاقانی .
نظامی .
مولوی .
مکرم . [ م ُ ک َرْ رِ ] (ع ص ) گرامی کننده .(آنندراج ) (از منتهی الارب ). و رجوع به تکریم شود.