کلمه جو
صفحه اصلی

بجبجه

لغت نامه دهخدا

( بجبجة ) بجبجة. [ ب َ ب َ ج َ ] ( ع مص )بازی کردن با طفل چنانکه از فریاد و فغان بازماند. ( از اقرب الموارد ). لالائی خواندن. نواختن کودک و جز آن. بانگی که به وقت خواباندن کودک کنند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). چیزی کردن که کودک به آن فریفته شود.

بجبجة. [ ب َ ب َ ج َ ] (ع مص )بازی کردن با طفل چنانکه از فریاد و فغان بازماند. (از اقرب الموارد). لالائی خواندن . نواختن کودک و جز آن . بانگی که به وقت خواباندن کودک کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). چیزی کردن که کودک به آن فریفته شود.



کلمات دیگر: