بجوش آمدن جوشیدن .
بجوشیدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
بجوشیدن. [ ب ِ دَ ] ( مص ) ( از: ب + جوشیدن ) بجوش آمدن. جوشیدن. || انبوه شدن لشکر. گرد شدن. فراهم آمدن سپاهیان یا حشرات به انبوهی :
بجوشید لشکر چو مور و ملخ
کشیدند از کوه تا کوه نخ.
بجوشید لشکر چو مور و ملخ
کشیدند از کوه تا کوه نخ.
عنصری.
- بجوشیدن دل ؛ غثیان. ( زمخشری ). و رجوع به جوشیدن شود.کلمات دیگر: