ریز ریز کردن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
قطعة , لحم مفروم
مترادف و متضاد
خرد کردن، جدا کردن، بریدن، شکستن، ریز ریز کردن، غذا خوردن
خرد کردن، تجزیه کردن، ریز ریز کردن، پودر شدن یا کردن، پودر کردن
خرد کردن، ریز ریز کردن، قیمه کردن، حرف خود را خوردن، تلویحا گفتن
واژه نامه بختیاریکا
پِرزِنیدِن؛ تُز گِنیدِن
پیشنهاد کاربران
رتم
nibble ریزریز در انگلیسی محاوره استفاده میشود مثال:i just nibble it down the sizeمن انرا با دندان ریز ریز کردم
Tear up
کلمات دیگر: