صاحب ریش . ریشو . مقابل کوسه
ریشور
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ریشور. (ص مرکب ) ریشوَر. ریشو. مقابل کوسه . (ناظم الاطباء). رجوع به ریشو شود.
ریشور. ( ص مرکب ) ریشوَر. ریشو. مقابل کوسه. ( ناظم الاطباء ). رجوع به ریشو شود.
ریشور. [ریش ْ وَ ] ( ص مرکب ) صاحب ریش. ( یادداشت مؤلف ). ریشو. مقابل کوسه. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) :
مانا که خلد پرده ز رخسار برگرفت
یا ساده گشت ریشور دهر را عذار.
ریشور. [ریش ْ وَ ] ( ص مرکب ) صاحب ریش. ( یادداشت مؤلف ). ریشو. مقابل کوسه. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) :
مانا که خلد پرده ز رخسار برگرفت
یا ساده گشت ریشور دهر را عذار.
اثیرالدین اخسیکتی.
رجوع به ریشو شود.ریشور. [ریش ْ وَ ] (ص مرکب ) صاحب ریش . (یادداشت مؤلف ). ریشو. مقابل کوسه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) :
مانا که خلد پرده ز رخسار برگرفت
یا ساده گشت ریشور دهر را عذار.
رجوع به ریشو شود.
مانا که خلد پرده ز رخسار برگرفت
یا ساده گشت ریشور دهر را عذار.
اثیرالدین اخسیکتی .
رجوع به ریشو شود.
فرهنگ عمید
ریش دار، ریشو: مانا که خلد پرده ز رخسار برگرفت / یا ساده گشت ریشور دهر را عذار (اثیرالدین اخسیکتی: لغت نامه: ریشور ).
واژه نامه بختیاریکا
شستن برنج را برای گرفتن سنگ
کلمات دیگر: