دست کج بودن . داشتن دستی ناراست
دست کجی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دست کجی. [ دَ ک َ ] ( حامص مرکب ) دست کج بودن. داشتن دستی ناراست. || کنایه از دزدی. ( از آنندراج ). معتاد بودن به دزدی :
ای زلف مبر دل کسان را
این دست کجی ز سر بدر کن.
ای زلف مبر دل کسان را
این دست کجی ز سر بدر کن.
فوجی نیشابوری ( از آنندراج ).
واژه نامه بختیاریکا
دز نُقُزی؛ نُقُزی
کلمات دیگر: