کلمه جو
صفحه اصلی

سلات

لغت نامه دهخدا

سلات. [ س َ ] ( اِخ ) نام سازنده ای بود. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ( ع اِ ) کاسه لیس. ( برهان ) ( مهذب الاسماء ) ( جهانگیری ).

گویش مازنی

سرباز روس – سالدات


/selaat/ از توابع چهاردانگه ی هزارجریب ساری & سرباز روس – سالدات

از توابع چهاردانگه ی هزارجریب ساری


واژه نامه بختیاریکا

سَهم و سلات؛ تهدید

پیشنهاد کاربران


سلاتون . ( اِ ) ( گویش اصفهانی ) سرطان. سلاتونی که مرا شکنجه می کرد و کابوسی که با چنگال آهنینش درون مرا می فشرد، کمی آرام گرفت. ( بوف کور از صادق هدایت )


کلمات دیگر: