ریشه دار
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
خاردار، ریشه دار، ریش دار
ریشه دار، مژه دار، مژگان دار
ریشه دار، زبر، پر از کنده درخت، سیخ سیخ
ریشه دار، مژه دار، مژگان دار
ریشه دار، ریشه ای، شبیه ریشه
ریشه دار، نخ نخ
ریشه دار، حاشیه دار، شرابه دار
فرهنگ فارسی
دارای ریشه . گیاهی که دارای ریشه است . یا دارای جراحت .
لغت نامه دهخدا
ریشه دار. [ ش َ / ش ِ ] ( نف مرکب ) دارای ریشه. گیاهی که دارای ریشه است. || دارای جراحت. دارای ریش. مجروح. ریشدار. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || جامه ای که طره ها و رشته های آویزان دارد. ( یادداشت مؤلف ). || دارای سابقه و اصل و بیخ : اختلاف من با او ریشه دار است. || اصیل. عریق. دارای نژاد و نسب و تبار.
فرهنگ عمید
۱. هر گیاهی که ریشه دارد.
۲. [مجاز] شخص اصیل و نجیب، بااصل ونسب.
۲. [مجاز] شخص اصیل و نجیب، بااصل ونسب.
واژه نامه بختیاریکا
رگ دار
پیشنهاد کاربران
مزمن ( دیرپای و دیرینه )
با اصالت - اصیل
اساسی
کلمات دیگر: