کلمه جو
صفحه اصلی

ریون

فارسی به عربی

حریر صناعی

مترادف و متضاد

rayon (اسم)
پرتو، ابریشم مصنوعی، ریون

فرهنگ فارسی

یکی از ارباع نیشابور است

لغت نامه دهخدا

ریون. [ رُ ] ( ع مص ) رَین. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). غلبه کردن گناه بر دل و خواب بر چشم و مستی بر تن. ( از آنندراج ) ( تاج المصادر بیهقی ). رجوع به رین شود.

ریون. [ رَی ْ وَ / رَی ْ یو ] ( اِخ ) یکی از ارباع نیشابور است. ( منتهی الارب ). یکی از ارباع نیشابور و اصل آن ریوند است و از آن است ابوسعید سهل بن احمد... ریوندی نیشابوری. ( از تاج العروس ). رجوع به ریوند شود.

ریون . [ رَی ْ وَ / رَی ْ یو ] (اِخ ) یکی از ارباع نیشابور است . (منتهی الارب ). یکی از ارباع نیشابور و اصل آن ریوند است و از آن است ابوسعید سهل بن احمد... ریوندی نیشابوری . (از تاج العروس ). رجوع به ریوند شود.


ریون . [ رُ ] (ع مص ) رَین . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). غلبه کردن گناه بر دل و خواب بر چشم و مستی بر تن . (از آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به رین شود.


رئون. [ رِ ] ( ع اِ ) ج ِ رئة. ( منتهی الارب ). ریه ها. شُش ها. رجوع به رئه و ریه شود.

دانشنامه عمومی

ریون ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
ریون (کشتی گیر)
ریون (کمیک)
نخ ریون یا ابریشم مصنوعی

دانشنامه آزاد فارسی

ریون (rayon)
هر یک از گونه های متفاوت الیاف منسوج درخشان، و پارچه های ساخته شده از سلولزاین الیاف. بر اثر فشرده شدن و عبور محلول سلولز از سوراخ های بسیار ریز، و منجمدکردن رشته های حاصل به دست می آیند. نوع متداول این الیاف ویسکوزنام دارد و متشکل از رشته های اصلاح شدۀ سلولز خالص است. استاتو تری استاتانواع دیگر ریون، و حاصل از رشته های سلولزاستاتو تری استات اند.

گویش مازنی

/riyoon/ از توابع دهستان خانقاه پی سوادکوه & ریحان

از توابع دهستان خانقاه پی سوادکوه


ریحان


واژه نامه بختیاریکا

( ریوَن ) رو انداز؛ پتو

پیشنهاد کاربران

ریون یعنی دختر ی قوی دختری زیبا دختری شجاع

در واقا ریون یعنی کلاغ ولی من این معنی که گفتین و دوست دارم ولی من باور دارم که میشه ریون و به این دنیا آورد اونم از نظر تکنلوژی


شخیت ریون یعنی درد و عذاب از طرف هم خونش. ریون یعنی کلاغ ولی در مفهوم یعنی کلاغی که زندگی سیاهی داشته و تنها بوده ولی با یک نور ( تیتان ها ) راهی برای تنها نبودن پیدا کرد.

حفاظت کننده



کلمات دیگر: