کلمه جو
صفحه اصلی

کل کردن

لغت نامه دهخدا

کل کردن. [ ک ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کُلَه کردن. کوتاه بریدن درختی یاشاخی را. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
گمان برم که به فضل و بزرگواری خویش
ببار آری آن شاخ را که او کل کرد.
سوزنی ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

دانشنامه عمومی

(مازنی وگرگانی) kel kardan؛ شخم زدن.


واژه نامه بختیاریکا

( کَل کِردِن ) ناقص کردن؛ نشانه گزاری کردن

پیشنهاد کاربران

( کِ ) پیمانه کردن، به اندازه ی مشخص برداشتن


کلمات دیگر: