کلمه جو
صفحه اصلی

تندل

لغت نامه دهخدا

تندل. [ ت َ دَ ] ( اِ ) تمشک. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). رجوع به تمشک شود.

تندل. [ ت َ ن َدْ دُ ] ( ع مص ) دستار در سر بستن. ( زوزنی ). || دست پاک کردن بمندیل و مالیدن بدان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || و انکر الکسائی تمندل و تندل بالمندیل و تمندل ؛ اذا شده برأسه و اعتم به. ( اقرب الموارد ).

تندل . [ ت َ دَ ] (اِ) تمشک . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تمشک شود.


تندل . [ ت َ ن َدْ دُ ] (ع مص ) دستار در سر بستن . (زوزنی ). || دست پاک کردن بمندیل و مالیدن بدان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || و انکر الکسائی تمندل و تندل بالمندیل و تمندل ؛ اذا شده برأسه و اعتم به . (اقرب الموارد).


واژه نامه بختیاریکا

( تندل * ) بغل؛ آغوش


کلمات دیگر: