کلمه جو
صفحه اصلی

سید مهدی شجاعی

دانشنامه عمومی

سید مهدی شجاعی(۱۳۳۹، تهران) داستان نویس و روزنامه نگار ایرانی است.
مدیریت صفحه فرهنگی هنری روزنامه جمهوری اسلامی (صحیفه)
مدیریت انتشارات برگ و انتشار بیش از صدها عنوان کتاب از هنرمندان جوان کشور
مسئولیت سردبیری مجله رشد جوان
تأسیس مجمع هنرمندان مسلمان ایران
تأسیس مجله فرهنگی هنری نیستان (۱۳۷۴)
تأسیس انجمن قلم ایران
عضو هیئت مدیره کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
معاون تولید کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
معاون امور بین الملل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
عضویت در شورای سیاستگزاری حوزه هنری
عضویت در هیئت امنای بنیاد سینمایی فارابی
عضویت در هیئت نظارت بر انتشار کتاب کودک و نوجوان
عضویت در شورای سیاستگزاری تئاتر کشور
عضویت در شوراهای سینمایی وزارت ارشاد اسلامی
عضویت در هیئت داوران جشنواره بین المللی فیلم قاهره
چندین دوره عضویت در هیئت داوران جشنواره فیلم فجر
چندین دوره عضویت در هیئت داوران جشنواره فیلم کودک اصفهان
چندین دوره عضویت در هیئت داوران جشنواره تئاتر فجر
چند دوره عضویت در هیئت داوران جشنواره تئاتر ماه
سید مهدی شجاعی در سال ۱۳۳۹ در تهران به دنیا آمد و هفده سال بعد با دیپلم ریاضی، برای ادامه تحصیل در رشته تئاتر وارد دانشکده هنرهای دراماتیک شد.او در بدو ورود به دانشکده، گرایش کارگردانی تئاتر را برگزید و حدود سه سال نیز با همین گرایش پیش رفت و عموم واحدهای کارگردانی را پشت سر گذارد. در این زمان که به سن بیست سالگی رسیده بود، از میان مسیرهای مختلف پیش رو، نویسندگی را به عنوان حرفه برگزید. به همین جهت از رشته کارگردانی به نمایشنامه نویسی و ادبیات دراماتیک تغییر جهت داد و همچنین با اعلام انصراف از ادامه تحصیل همزمان در رشته علوم سیاسی، علی رغم گذراندن عموم واحدهای مهم و اساسی، تمرکز خود را به طور ویژه در حوزه داستان نویسی قرار داد.
حوالی سال های ۵۸ و ۵۹ یعنی حدود ۲۰ سالگی، اولین آثار او چه در مطبوعات و چه در قالب کتاب منتشر شدند.
سید مهدی شجاعی حدود هشت سال مسؤولیت صفحه های فرهنگی و هنری روزنامهٔ جمهوری اسلامی و سردبیری ماهنامهٔ صحیفه را به عهده داشت. سال های متمادی مسؤولیت سردبیری مجله رشد جوان را برعهده داشت و هم زمان در سمت مدیر انتشارات برگ به انتشار حدود ۳۰۰ کتاب از نویسندگان و هنرمندان و محققان کشور همت گماشت.

نقل قول ها

سیّد مهدی شجاعی (۱۳۳۹ /۱۹۶۰م)، داستان نویس و روزنامه نگار ایرانی.
• «یکی از بزرگترین مصائب ما این است که هرکسی از راه رسیده، شابلونی به دست گرفته و متأسفانه به قدر درک و فهم خودش، اهالی فرهنگ و هنر را دسته بندی و کدگذاری می کند و برهرکدام برچسبی از قبیل خودی و ناخودی و بیخودی و… غیره می چسباند و متأسفانه تر این که به اقتضای قدرت نفوذ و جایگاه و منصبش، در عمل هم برایشان تعیین تکلیف می کند.»• «اگر ما از ذخایر فرهنگی و هنری کشورمان استفاده نکنیم، پیش و بیش از آن که آنها متضّرر شوند، ما دچار خسران و زیان می شویم.»• «بلایی که سر فرهنگ و هنر و نشر در هشت سال اخیر آمد، بی سابقه بود و شاید نزدیک به ۴۰ سال زمان لازم باشد که بتوانیم ضایعات ناشی از آن را جبران کنیم.»• «آبروی افراد مؤمن که در فرهنگ و معارف دینی ما، بیش از خون و جانشان حرمت و قداست دارد، به راحتی ملعبه دست کسانی شده که خود را در خیمه گاه اسلام و تشیع، متولی می شمارند.» -> نامه به محمود احمدی نژاد
• «ریاست جمهوری درنظام جمهوری اسلامی ایران، صرفاً یک جایگاه یا موقعیت سیاسی ومحصولی برد و باخت در بازی حزبی و جناحی نیست ... این جایگاه در حقیقت، تجلی گاه اصول و آرمان ها وارزش های مردم مؤمن و نجیب و متدین ماست. این منصب و محراب، نماد مقدسی است که باید همه فضائل اخلاقی و ارزشهای معنوی و صفات عالیه انسانی و کمالات مردم ما را به نمایش بگذارد. -> نامه به محمود احمدی نژاد
• «بسیاری از متون ادبیات کهن ما چند سر و گردن بالاتر از ترجمه هایی است که ما از فرهنگ های دیگر انجام می دهیم. من قصد تحقیر آثار دیگران را ندارم، اما باید بگویم ارزش فرهنگی ما با سایرین قابل قیاس نیست، اما نحوه ارائه آن به دیگران جذاب و قابل توجه نبوده است. .»• «من معتقد هستم که بهترین راه ترجمه، استفاده از مترجمانی است که هم زبان مبدأ و هم زبان مقصد را خوب بشناسند و زبان کتاب زبان دومشان باشد. مترجم کتاب من کارولین کراسکری چنین ویژگی داشت، کتاب دموکراسی یا دموقراضه سال ها بود که تنها در فضای مجازی خوانده می شد و با وجود اینکه ما آن را چاپ کرده بودیم، اما آن را پخش نکرده بودیم. این کتاب بازی های زبانی فراوانی را در خود داشت و ترجمه آن بسیار سخت و دشوار بود.»• «اولاً واسه دکتراش که مثلِ پشگل ریخته تو مملکت، کسی تره خُرد نمی کنه چه برسه به یه لیسانس درپیت. ثانیاً: اصل دانشگاش تا وقتی واسه آدم جدّیه که واردش نشده. وقتی وارد شد بلافاصله می فهمه که هیچ خبری توش نیست. مثل طبل توخالی فقط صدا دارد...»ص ۱۰۷• «- نکن پسرم! نکن عزیز دلم! مقدّسات را محمل کارهای خلاف نکن! با جرأت و شهامت دزدی کن ولی مقدّاست را وسیلهٔ دزدی نکن.»ص ۱۱۱• «- یعنی این وسط، ظهور آقا دیگه چه صیغه آیه؟ تو این همه سال، سختی و مصیبت خبری نبود، حالا که که داره به لطف خدا زندگیش سامان می گیره ...»ص ۱۳۵• «- چقدر مؤدب می شی، وقتی می خوای آدمو خر کنی!؟»ص ۱۵۹• «چرا شما عادت کردین همهٔ مردم رو احمق فرض کنین؟!»ص ۱۷۰• «مردم همه گوسفندند و ما چوپان: حواستان باشد! بزرگ ترین اشتباه در حکومت، بها دادن به مردم، یا ارزش قائل شدن برای مردم است. شما مطمئن باشید که اگر برای مردم، ارزشی بیش از گوسفند قائل شوید، نمی توانید بر آنها حکومت کنید.»• «هیچ وقت شنیده اید که غذای گوسفند را به او اهداء یا تقدیم کنند؟ غذا یا علوفه گوسفند را جلویش می ریزند. رفتار با مردم هم باید درست مثل رفتار با گوسفند باشد. طبیعی ترین و مسلم ترین حق مردم را باید با تحقیر و توهین به آنها داد؛ وگرنه طلبکار می شوند. اگر به مردم عزت بگذارید یا احترام کنید، مردم فکر می کنند که شما موظف به عزت گذاشتن اید و دنبال باقی مطالبات خود می گردند.»• «مردم را به دو دسته تقسیم کنید و به یک دسته حقوق و مواجب بدهید که مراقب آن دستهٔ دیگر باشند. دسته اول، به طمع مواجب یا از ترس قطع شدن مواجب، مرید شما می شوند و دستهٔ دوم، از ترس دستهٔ اول، مطیع و مِنقاد شما. به این ترتیب، مملکت، خود به خود اداره می شود، بی آنکه شما زحمتی بکشید یا دغدغه ای داشته باشید.»• «مردم به دو دستهٔ خیلی نامساوی تقسیم می شوند: عوام و خواص. نسبت این دو با هم، نسبت ۹۹ به ۱ است. یعنی از هر ۱۰۰ نفر، ۹۹ نفر عوام اند – عین خودمان – و یک نفر خواص است؛ و هیچ آدم عاقلی، ۹۹ را نمی گذارد، یک را بردارد. پس خواص را در شمار هیچ یک از اعضای بدن خود به حساب نیاورید و در صورت لزوم، فقط به جلب رضایت عوام فکر کنید. چرا که: اولاً: جلب رضایت عوام، بسیار آسان تر از خواص است. ثانیاً: رضایت عوام را فله ای می شود جلب کرد ولی خواص را یکی یکی؛ آن هم اگر بشود. ثالثاً: عقل عوام به چشمشان است ولی عقل خواص، هر کدام، یک جایشان است که با زحمت هم نمی توان جایش را پیدا کرد.»• «این اصل بسیار مهم را هیچ گاه فراموش نکنید که مردم، مشخصاً همهٔ مردم، دزد و دروغگو و پشت هم اندازند، مگر آن که خلافش ثابت شود. در حالی که انسان های ابله، تصورشان غیر از این است و فکر می کنند که اصل بر برائت است، مگر آن که خلافش ثابت شود.»• «دروغ گفتن هنر است. هنری که از عهدهٔ هر کسی ساخته نیست؛ و مهم ترین اصل در این هنر، داشتن جسارت است. دروغی که با شهامت و قاطعیت و اعتماد به نفس گفته می شود، از هر راستی، قابل قبول تر و باورپذیرتر است. امتحان کنید! در روز روشن که خورشید وسط آسمان است، مقابل همهٔ مردم بایستید و محکم و قاطع بگویید که: «الان شب تیره است و این مختصر روشنی هم محصول ستاره هاست.» اگر همهٔ مردم حرفتان را باور نکردند، من اسمم را عوض می کنم. چرا مردم باور می کنند؟! برای این که هیچ کس تصور هم نمی کند که با این قاطعیت و محکمی بشود دروغ گفت.»


کلمات دیگر: