کلمه جو
صفحه اصلی

کسنوفانس

دانشنامه عمومی

کسنوفانس،یا گزنوفانس یا زنوفانس (به یونانی: Ξενοφάνης) خداشناس و منتقد دین، شاعر، فیلسوف و منتقد اجتماعی اهل یونان باستان بود که به سبب شکاکیت تمام عیارش به دین یونانی، شهرت دارد.هراکلیتوس و پارمنیدس
کسنوفانس در حدود سال ۵۷۰ پیش از میلاد در شهر کولوفون (Colophon - Κολοφώνιος) از شهرهای ایونیا متولد شد. پدرش دِکسیوس (dexios) یا به قولی دیگر اورثومِنِس (orthomenes) بود.
پس از تصرف کولوفون توسط ایرانیان در زمان کوروش کبیر، کسنوفانس وطن خویش را ترک کرد. او بسیار سفر کرد و در جهانگردی های خود هزینه زندگی را به عنوان آنچه یونانیان راپسودوس (Rhapsodos)، یعنی راوی شعرهای هومروس می نامیدند، بدست می آورد. وی شاعری توانا بود که اندیشه های خود را که رنگ فلسفی نیز داشتند، در قالب شعر ریخت. کسنوفانس در حدود سال ۴۸۰ پیش از میلاد درگذشت.
او شعرهایی به نام سیلّوی (silloi) یا هجونامه ها داشته است که قطعاتی از آن در دست است. شعری به نام «دربارهٔ طبیعت» (περι φυσεως) نیز به وی نسبت داده شده است که قطعاتی از آن نیز باقی است. حماسه هایی هم درباب تأسیس کولوفون و الئا به او نسبت داده اند، که اگر این نسبت درست باشد در این صورت او قدیمی ترین شاعر یونانی است که اوضاع جاری زمانش را مطرح کرده است.

دانشنامه آزاد فارسی

کِسِنوفانِس (ح ۵۷۰ـ ح ۴۷۰پ م)(Xenophanes)
شاعر و فیلسوف یونانی. به خدایان دژخو و انسان گونه ای که هومر توصیف کرده بود، حمله می کرد و عقیده داشت که فقط یک خدا وجود دارد که از حیث جسم و از لحاظ اندیشه به هیچ وجه شبیه انسان نیست. گمان می کرد که ستارگان همانا ابرهای مشتعل اند، و همه چیز تا زمانی که سنگواره های موجودات دریایی در خشکی یافت شدند گِل بوده است. کسنوفانس در کولوفون متولد شد، در ۲۵سالگی ایونیا را ترک کرد و، در ضمنِ سفر به اطراف و اکناف دنیای یونانی، شعرهای فلسفی و غیرفلسفی خود را قرائت می کرد. بخش های زیادی از مرثیه هایش و نیز شعری به نام دربارۀ طبیعت از او برجای مانده اند.

نقل قول ها

کسنوفانس، گزنفون یا زنوفان (به یونانی: Ξενοφάνης) منتقد اجتماعی و فیلسوف اهل یونان باستان بود که به سبب شکاکیت تمام عیارش به دین یونانی، شهرت دارد.
• «هومروس و هسیودوس همه چیزهایی را به خدایان نسبت داده اند که در میان آدمیان مایه ننگ و سرزنش است: دزدی، زنا و فریب دادن یکدیگر.» -> پاره ۱۱
• «اما میرندگان (آدمیان) پندارند که خدایان زاییده شده اند و مانند ایشان جامه، آواز و پیکر دارند.» -> پاره ۱۴
• «اما اگر گاوان، اسبان و شیران دست می داشتند و با دست هایشان نقاشی می کردند و مانند مردمان می توانستند کارها انجام دهند، اسبان شکل های خدایان را همانند اسب ها و گاوان همانند گاوان نقش می کردند و پیکر آنان را درست همانند تن هایی که خود دارند، می ساختند.» -> پاره ۱۵
• «کسی نبوده است و هرگز نخواهد بود که دربارهٔ خدایان و آنچه من دربارهٔ همه چیز می گویم، به یقین چیزی بداند؛ زیرا اگر هم اتفاق افتد که کسی حقیقت کامل را برزبان آورد، خودش هچ چیز از آن نمی داند. اما همه می توانند پنداری بسازند.» -> پاره ۳۴
• «بگذار همین پنداشته شده ها، چیزهایی همانند حقیقت (تلقی شوند).» -> پاره ۳۵


کلمات دیگر: