کلمه جو
صفحه اصلی

سیمین بهبهانی

دانشنامه عمومی

سیمین خلیلی معروف به سیمین بـِهْبَهانی (زادهٔ ۲۸ تیر ۱۳۰۶ تهران - درگذشتهٔ ۲۸ مرداد ۱۳۹۳ تهران)، نویسنده و غزل سرای معاصر ایرانی و از اعضای کانون نویسندگان ایران بود. سیمین بهبهانی در طول زندگی اش بیش از ۶۰۰ غزل سرود که در ۲۰ کتاب منتشر شده اند. شعرهای سیمین بهبهانی موضوعاتی هم چون عشق به وطن، زلزله، انقلاب، جنگ، فقر، تن فروشی، آزادی بیان و حقوق برابر برای زنان را در بر می گیرند. او به خاطر سرودن غزل فارسی در وزن های بی سابقه به «نیمای غزل» معروف است.
یک متر هفتاد صدم
سیمین خلیلی معروف به سیمین بهبهانی در بیست و هشتم تیر ۱۳۰۶ خورشیدی برابر با ۲۰ ژوئیه ۱۹۲۷ میلادی در تهران به دنیا آمده بود. وی فرزند عباس خلیلی (شاعر و نویسنده و مدیر روزنامه اقدام) بود. حاج میرزا حسین حاج میرزاخلیل مشهور به میرزا حسین خلیلی تهرانی که از رهبران مشروطه بود، عموی پدر او و علامه ملاعلی رازی خلیلی تهرانی پدربزرگ اوست. پدرش عباس خلیلی (۱۲۷۲ نجف - ۱۳۵۰ تهران) به دو زبان فارسی و عربی شعر می گفت و حدود ۱۱۰۰ بیت از ابیات شاهنامه فردوسی را به عربی ترجمه کرده بود و در ضمن رمان های متعددی را هم به رشته تحریر درآورد که همگی به چاپ رسیدند.
مادر او فخرعظما ارغون (۱۳۱۶ ه‍.ق - ۱۳۴۵ ه‍. ش) دختر مرتضی قلی ارغون (مکرم السلطان خلعتبری) از بطن قمر خانم عظمت السلطنه (فرزند میرزا محمد خان امیرتومان و نبیره امیر هدایت الله خان فومنی) بود. فخر عظمی ارغون فارسی و عربی و فقه و اصول را در مکتبخانه خصوصی خواند و با متون نظم و نثر آشنایی کامل داشت و زبان فرانسه را نیز زیر نظر یک مربی سوئیسی آموخت. او همچنین از زنان پیشرو و از شاعران موفق زمان خود بود و در انجمن نسوان وطن خواه عضویت داشت و مدتی هم سردبیر روزنامه آینده ایران بود. او همچنین عضو کانون بانوان و حزب دموکرات بود و به عنوان معلم زبان فرانسه در آموزش و پرورش خدمت می کرد.
پدر و مادر سیمین که در سال ۱۳۰۳ ازدواج کرده بودند، در سال ۱۳۰۹ از هم جدا شدند و مادرش با عادل خلعتبری (مدیر روزنامه آینده ایران) ازدواج کرد و صاحب سه فرزند دیگر شد.

دانشنامه آزاد فارسی


نقل قول ها

سیمین بر خلیلی شهرت یافته به سیمین بهبهانی (۲۰ ژوئن ۱۹۲۷، تهران - ۱۹ اوت ۲۰۱۴، تهران) آموزگار، شاعر و مؤلف ایرانی بود.
• «اولین روزی که شروع کردم به شعر گفتن، اولین بیت این بوده که: "ای توده گرسنه و نالان چه می کنی/ ای ملت فقیر و پریشان چه می کنی؟" این را در ۱۴ سالگی گفتم. حالا شعر اگر آن استحکام اولیه را نداشته، نقص فنی هم نداشته؛ ولی اولین شعر من که یادم هست نوجوانی بودم، قاعدتاً باید متوجه مسائل عاشقانه یا این که لطیف تر باشد؛ ولی می بینید که با این شروع کردم.»• «برای من زندگی همیشه تجربه است، تجربه ای پشت تجربه دیگر. شعر من هم بر پایه تجربه و آزمایش است. از غزل ساده شروع کردم به دو بیتی های نیمائی رسیدم. از چهارپاره های نیمائی باز به غزل پخته تری دست یافتم. قانع شدم به آن و به غزل هائی با وزن های تازه تر دست یافتم.»• «یکی از عادت های من این است که در سفرهای دور نمی توانم شعر بگویم… واقعاً عادت کرده ام به این آب و خاک و دوری از اینجا را تحمل نمی توانم بکنم»• «من اخوان و شاملو را دوست دارم و … بله، اسم فرخ زاد را هم می آورم.»• «ممیزی شرایطی را فراهم می کند که نتوانم کتابم را منتشر کنم اما من آدم جستجوگری هستم و اگر نتوانم کتابم را منتشر کنم راه دیگری می یابم که حرفم را بزنم مثلاً جایی سخنرانی می کنم و حرف ام را در قالب یک مصاحبه بیان می کنم. یک شاعر وقتی حرف داشته باشد باید بتواند راه خودش را پیدا کند.»• «برای مردم می نویسم و نمی خواهم مخاطب شعرم را تنها یک گروه خاص تشکیل بدهند ازاین روبهترین شیوه بیانی را در ساده نویسی یافتم و در شعر و نثر همواره سعی کردم که از زبان پاکیزه ای استفاده کنم و سخن ام را پیچیده نکنم.»• «اولین بار در ۱۴ سالگی پس ازمرگ برادر کوچکم «عادل پور» که در ۷ سالگی براثر بیماری درگذشت شعری سرودم. پدرم مرگ او را ناشی از بی توجه ای پزشک معالجش «کشاورز» می دانست. مادرم هم در سوگ او اشک می ریخت و شعر می سرود. هنوز ابیاتی از این شعر را در خاطر دارم. ای کودک هفت ساله، ای عادل پور/ کز خبط کشاورز شدی زنده به گور/ برخیز و ببین که از غمت گشته چنین/ عادل غمگین و فخرعادل رنجور.»• «در زندگی ام این شانس را داشته ام که شاعران کلاسیک را در نوجوانی و جوانی مطالعه کنم و ارتباط ام را اما با شعر معاصر حفظ کنم از این رو همواره روند شعر را دنبال کرده ام، اما هرگز تلاش نکرده ام که متأثر از شاعر و یا جریان شاعری باشم اما با این همه من در میان شاعران کلاسیک شعر حافظ و سعدی را دوست دارم. چون این دو شاعر بیش ازهر شاعری زندگی ایرانیان را دست مایه شعر خود داده اند و شعر سعدی نمود واقعی زندگی است.»• «از هرحرکتی برای شعر استقبال می کنم؛ اما دوست دارم اگر روزی بنیادی راه اندازی شد به نام شعر باشد و صرفاً به نام من نباشد و جایزه ای برای شاعران جوان اختصاص داده شود تا کتاب های شعرشان را بهتر بتواند منتشر کنند. امیدوارم روزی درکشورما بنیادهای شعر متعددی باشد که این بنیادها برای برداشتن ممیزی فعالیت کنند و شاعران و نویسندگان بدون دغدغه کتاب هایشان را به دست نشر بسپارند.»• «چگونه با دشمنت به دوستی تا کنم؟// تو رخت زندان تن ات، وُ من تماشا کنم؟// تو رخت زندان تن ات، و من بمانم خموش؟// قسم به زن، نازنم اگر محابا کنم// اگرچه تلخ است حق، نمی توانم نهفت// زبان از آن بایدم که آشکارا کنم»• «دوباره می سازمت وطن اگرچه با خشت جان خویش/ ستون به سقف تو می زنم، اگرچه با استخوان خویش»دربارهٔ این سخن: «سیمین بزرگواری و فروتنی و منش انسانی ای دارد که هرگز فراموش شدنی نیست. از ایشان خواستند که شعر دوباره می سازمت وطن را بخوانند، ایشان گفتند که دوباره می سازمت وطن مال من نیست و از داریوش است. همه آن را به نام داریوش می شناسند. متأسفانه اکثریت به جایی که متن و شعر بخوانند دوست دارند آن را گوش کنند. داریوش»• «شلوار تاخورده دارد مردی که یک پا ندارد/ خشم است و آتش نگاهش، یعنی تماشا ندارد»• «آیا می توان در گفت گویی کوتاه، خصوصیات شعری شاعری بزرگ آن هم مثل بهبهانی را هم به یاد آورد هم به کلام کشاند و هم راضی بود از ادای دینی که وظیفه ماست!؟ آیا حق داریم با کلی گویی های مشابه و مکرر چیزی گوییم که چراغ راهی باشد … !؟ پیشنهاد رسمی من این است که دربارهٔ طرح پرسش ها در اکثر زمینه ها تجدید نظر شود. هزاران بار خوانده و شنیده ایم که بهبهانی بزرگ کنشگری فرهنگی و اجتماعی بود. عمر خود را بر سر آزادی بیان گذاشت، و ایشان چندین وزن ابتکاری به جهان اوزان شعر فارسی افزودند، و ایشان را نیمای غزل معاصر می نامند و … این کلیات و … بعد!؟ همه اینها بوده این زن کم نظیر، وگرنه به نامی ماندگار در کارنامه خدمات یک تمدن تبدیل نمی شد.» -> سیدعلی صالحی
• «فقط شعر او دلیل بر ماندگاریش نیست. تکاپوهای انسانی این آموزگار گرامی ریشه و بنیان وجودی او بود. این شعرهای مشتعل از عشق و امید و آزادی نیز ماحصل همین ایمان خاص است.» -> سیدعلی صالحی
• «هر کسی جای خود را دارد. هر انسانی جایگاهی تکرارناشدنی دارد. من سلیقه جانشینی و قیاس و مقایسه را به ویژه در جهان خلاقیت نمی پسندم. سیمین هم مادری بی نظیر بود برای همه ما.» -> سیدعلی صالحی
• «یکی از تأثیرگذاران روزگار ماست این زن، هم در شعر، هم در تعریف و تعلیم معجزه ای به نام «استقلال فردی»! خیلی ها خیلی چیزها می گویند که حیفِ در کوزه! یکی هم همین عبارت ابلهانه که روزگار غزل تمام شده است. اگر این مدعیان خود قادر به آفرینش ناب در اسلوب غزل نیستند چرا غزل را بدنام می کنند!؟ همیشه بهترین دفاع، حتماً حمله نیست! یورش به شعر غزل، خبر از پرت افتادن طرف می دهد.» -> سیدعلی صالحی

پیشنهاد کاربران

هو
شاعر معاصر .


کلمات دیگر: