شاهین نجفی (زاده ۱۹ شهریور ۱۳۵۹ در بندر انزلی) خوانندهٔ ایرانی مقیم آلمان است. وی فعالیت در موسیقی را از سال ۱۳۷۹ در سبک های پاپ رپ و راک آغاز نمود.
• «هنری که سیاسی نباشد شعور ندارد»• «هنر یا باید در خدمت یک نظام سیاسی باشد یا برعلیه آن و اگر رسالت اثری غیر از این باشد بی فایده و بی فهموم و تو خالی است و شعور تاریخی ندارد و از سر شکم سیری است»• «تنها چیزی که میخواهم تولید کنم کاندوم است تا دیگر انسانی مثل من تولید نشود که شما را گمراه کند»• «به نظرم موسیقی و فرهنگ سبک هیپ هاپ شدیدا مبتذله»• «در واقع، در طول تاریخ همواره جنبش ها و هنرمندان در حال مراوده و داد وستد با هم بوده اند. در جنبش هایی مثل می ۶۸ در فرانسه، یا ویکتور خارا در شیلی، یا اسپانیا که لورکا از دل آن بیرون آمد.»• «تا در ایران بودم فکر می کردم که آدمی یاغی هستم، چون اینطور به من تلقین می شد؛ اما خارج که آمدم، متوجه شدم من فقط خواسته های طبیعی و منطقی داشتم و دارم.»• «بنده یک خداناباور هستم. پنهان نمی کنم که بنده به هیچ کدام از این مفاهیم از خدا گرفته تا شیطان به صورت ایدئولوژیک نگاه نمی کنم.»• «من نمی نشینم فکر کنم و از پیش کاملاً برنامه ریزی کنم که چه کاری انجام دهم، بلکه تنها توجهم به مسائل اجتماعی است و بر این اساس می توانم کار انجام دهم. در واقع، من یک رپر هستم و به همه مسائل اجتماعی اهمیت می دهم. از مشکلات زنان، تا مسائل کارگران و فقر و اعتیاد و ... . من بدون چشم داشت نسبت به منافع و سود، این کار را می کنم و شاید تنها انگیزه ام اعتراض کردن به این مشکلات باشد.»• «ما مردها به خاطر تضییع حقوق زنان در گذشته شرمنده تاریخ هستیم و شاید مردان نسل امروز بتوانند جبران تاریخ سیاه گذشته را بکنند.»• «با مخاطب قرار دادن این حاجی، بحث ما انتقاد از تفکری است که در جامعه ما ریشه ای شده و در نتیجه انتقاد نسبت به تمامیت این ماجرا هدف این ترانه است. در رپ می گوییم اگر از سمبل، استعاره و نمادهای شعری استفاده می کنیم، همه در خدمت توضیح و تبیین چیزی است که در جامعه دارد اتفاق می افتد و ملموس است.»• «به نظر من خانواده به عنوان کوچک ترین نهاد اجتماعی، وظیفه دارد به فرزندان خود از کوچکی به تدریج یاد دهد که نسبت به مسائل جامعه نظر داشته باشند و حرف بزنند. اگر چیزی درست نیست، نسبت به آن اعتراض کنند.»• «در مورد شعار انرژی هسته ای حق مسلم ماست، همه کسانی که متوجه مسائل ایران هستند، می دانند ملتی که مشکلش گوشت و مرغ است، ملتی که مشکلش قیمت برنج و گوجه فرنگی است، آیا فرصتی برای فکر کردن به انرژی هسته ای دارد؟ آیا انرژی هسته ای به صلاح این کشور است؟ آیا هسته ای کردن این منطقه درست است؟ در جامعه ای که مشکل اقتصادی و فرهنگی دارد، جایی برای چنین موضوعی باقی نمی ماند. جز این که ما مطمئن شویم این ماجرا عوام فریبی و کلک سیاسی است.»• «در این چند سال هم نسلان من باور کردند که در ایران قهرمان بودن چیزی بیش از سرگرم کردن تماشاگران وطنی و خبر سازان بیرونی نخواهد بود. اما اینان قهرمانند چون برای چراهای وحشی خود مرز نمی شناسند.»• «من انگشتم را دراز کردم گفتم اونجارو ببینید؛ همه دارند انگشت را نگاه می کنند، و مشکل این است. من غرایز خودم رو دنبال می کنم. یعنی خودم باشم، همون کاری رو بکنم که اصلا مهم نباشه که چقدر ممکنه خطرناک باشه یا چه پیامدهایی را خواهد داشت.» -> مصاحبه با «کامبیز حسینی» در برنامه «پولتیک» - سال ۲۰۱۴
• «مهم نیست که باشم یا نباشم، ما زیر پای این سیستم را خالی می کنیم.»• «بعضی موقع ها یکی به من میگه حال می کنیم با موسیقیت. من میگم بیخود می کنی حال می کنی! با چی حال می کنی؟ با درد من حال می کنی؟ با گریه ها با ضجه های من حال می کنی؟ حال کردن نداره که، باید بشینی دودستی بزنی تو سر خودت که من هنوز مجبورم چنین چرت پرتایی بنویسم تا تو گوش بکنی. حال نداره.»• «من اصلا بحثم این نیست که تعداد زیادی آدم دور و بر من باشند. به همین دلیل جریان هنری به نظر من، یک جریان جماعت گریز اصلا. من شخصاً یک آدم رهبرگریز، رأس گریز و ساختارشکن یا در واقع ساختارگریز هستم.»• «من خروجم از ایران فقط به خاطر حکومت نبود. من اون سیستمو نمی فهمیدم…. ما بعد از این حکومت جمهوری اسلامی فکر کنم، کمٍ کم ۱۰۰ سال احتیاج داریم.»• «بابا ما دوستشون داریم. من سرزمینمو دوست دارم. من ملتمو دوست دارم. اینا برادر من هستند، اینا خواهر من هستند. عین منن… بحث سر اینه که ما نقد داریم. ما چون دوسشون داریم نقد داریم. من رحم نمی کنم به این سیستم. این سیستم فقط سیاسی نیست… من از یک داستان گنده تر صحبت می کنم.»• «پنج سال بعد مهم نیست من باشم یا نباشم. پنج تا شاهین نجفی از یقه ها میزنه بیرون.» ... «تاریخ در مورد ما قضاوت خواهد کرد.»• «فرهاد یه دیوانه ای مثل من رو بوجود اورد، من دیوانه ای به سبک دیوانه تر از خودم بوجود میارم.»• تو بوی سیلی و شلاق میدی خانومتا کی میخوای به مردا باج بدی خانومما که از مردی مردیم لااقل تو زن باشیه کم از اون عطر غیرتت رو ما هم بپاشما که از مردی مردیم و چیزی ندیدماز تو کتاب اسم رستم و فقط شنیدیمکه اگر اونم بود امروز حتمن کراکی بودرستم امروز از جنس بد شاکی بودرستم اگر بود واسش جرم میساختنتو گردنش آفتابه لگن مینداختناز شعر ما مرد نیستیم• خر شو از خودت دست بکش! افول کن!ببند دهنتو! شرایطو قبول کن!این سنت پیغمبره! بپذیر!زن یا مرد! فرقی نمی کنه! بمیر!از شعر -> زندگی سگی
• یه بکارتی! که معنیش واست غریبهغیرت داداش و بابا که حالا شدن غریبهفرار و خیابون و اعتیاد و فحشا!قصه هایی که شاید تکراری شده واسه مامسیح عربده کش با دستمال یزدیمریم واست هیچ شانسی نیست که به خونه برگردیمریم بیوه و مریم بی حق حضانت !مریم بی ارث و مریم بی حق شهادت!مریم تو بنده واسه چند تا دونه امضا!مریمی که خودکشی شده توی بازداشتگاهاز شعر -> زندگی سگی
• اون تموم واژه ها رو دوباره تعبیر کردپر گرفت رو اوج قصه مرثیه نخونداون آب و آتشو تو شعر بغل هم نشوندوقتی هر کی از سایهٔ خودش دیگه می ترسهپشت هر دیوار یک کسی داره می لرزهوقتی برادرمون یا رو داره یا تو بندهاز شعر برای احمد شاملو -> بامداد برای بامداد
• گم نشد! چشاشو رو مرگ اقاقی ها نبستنشست! اما وقتی که پاشو زدن نشستاون خم نشد! تو اوج و ایستاده مرداز خورش درگاه ضحاکی نخوردپدر تو تکثیر یه درد دوباره ایپدر تو معنی زندگی شاعرانه ایپدر تو خشم کوچه ای که تو مشتتهپدر تو شاعر نسلی هستی که پشتتهاز شعر -> بامداد برای بامداد
• برادر برادرو فروخت و پدر مادروبه لجن کشیدن هرچی اعتقاد و باوروخدا نشست و گریه کرد و خداییشو پس دادابلیس از غصه مست کرد! هر چی خورد پس دادکلمه ها رو که از تو کتابا دیگه شستنهرچی واژه بود نشوندن و گردن زدنمردونگی گم شد و از ریشه به ریش رفتو گردن یه عده کلفت شد! مفت از پول نفتاز شعر -> بامداد برای بامداد
• می خندیدی اما تو چشات پر غم بود همیشه واست یه قدم تا خوشبختی کم بوددرد یه ملت مث یه غده تو سینه و درک اینکه همیشه یکی توی کمینهو تاریخ مث یه صفحه روبروت میاد می خوای داد بزنی اما صدات دیگه در نمیادفری ولی خوب شد که امروز دیگه نیستی، نیستی و بدبختی و فلاکت و ببینیفری همه خودمونو فروختیم، کسی نیست اینجا همه جانی و جاسوسن یا کاسه لیساز شعر -> آوازه خوان در خون
• فری تورو روح فروغ، دیگه بس کن، نخون آخه صدات مث عذاب وجدانه واسموناز شعر برای فریدون فرخزاد -> آوازه خوان در خون
• هر وقت که اراده کردی برات مادر شدم!اگه جنگ بود، پا به پات جنگیدم، خواهر شدم!از شعر -> حرف زن
• آره می جنگم واست، چیزی که مال منه!اسلحه م صدامه، بلند می شه، این حق زنه!از شعر -> حرف زن
• تو دستم قلم و تو دهنم شمشیرمن دولت تعین می کنم آقایون تکبیرکلمه تو دهن اورانیوم غنی شدسبذار شفاف بگم، نفسا همه حبساز شعر -> ما شرریم
• یه وکیل بی وکیل و درد قفسسی دی فحش سلول و حبس نفسیه بغض بلوری تو گلوی قنارییه صدا، یه گلوله، یه زخم کارییه محمود اما از جنس زغالیه حقارت توهم حس کمالیه دولت که از معده ملت قی شدهگله ای که سی ساله وله، پی شدهاز شعر -> وقتی خدا خوابه
• خط بد و زشت و سیاه یه مداددکتر مریض و مجرم بی سوادمثل هاله نور دور سر میخکاریکاتور یه دیکتاتور بوق و بیغیه ولی فقیه وقیح شنیعیه معاویه گم تو لباس علیترانه ببین این کشتی رو تو لجنترانه اسمشو از این دفتر خط بزناز شعر -> وقتی خدا خوابه
• خورشید قلبم تو دستشون بود وکینه تو چشه شبرستشون بود ومی شد تاریکی یو به دل نگیرمبازی بز و گرگ و یاد بگیرماز شعر -> حسن من
• وقتی چشامون وا شد از زندگی سیر شدیمنفهمیدیم چی شد توی جوونیمون پیر شدیمگفتن چپ می زنی منحرفی بی اعتقادیاما کی شما به سوال های من جواب دادینما از وقتی چشارو وا کردیم که جنگ بودتو دست بابا به جای قلم تفنگ بودهمیشه یه پای زندگی واسه ما لنگ بودهمیشه جواب اعتراضمون که سنگ بودفقط واسه یه بار بذار من بگم قصه رومن و تو هر دو تا می شناسیم درد و ریشه رواز شعر -> طرف ما
• جواب هر مشت تو یه مشت ترانسببین مشت بیشتر اثر میکنه یا ترانموقتی شعرام خونه می کنن تو موبایلاتدریس می شن حرفام واسه بچه هاوقتی شعرامو میخونن جا کتاب دینیدیگه سخته واسه این جماعت قصه بگیاز شعر -> هک
• بو گفتم کی تر تنم تترج تر کنم (گفتم که می تونم با شدت و با سرعت بترکونمت)لرزنم تی کونه لقه هه هه خنم (کون لقت، میلرزونمت وها ها می خونم)دنم سوزی فیوجی پیچی می حوکم قتله (می دونم می سوزی و می پیچی حکم قتلم)اگه بیمیرم می شعر و صدا منه پس منم (اما اگر بمیرم هم شعر و صدام می مونه پس من می مونم)از شعر گیلکی - فارسی -> هک
• ولی تو خر نمی شوی ولی تو کر نمی شویتو نبض و حلق خلق هر ترانه ایکه بر باد بر دار می شوداز شعر -> نگفتمت نرو
• نگفتمت نرو گلایول این زمین به قدر یک کفن کفاف ریشه نمی دهدنگفتمت که جز بوی چرک چاک سینه های خالی از قلب در فضا نمی دمدنگفتمت که این جماعت جریده با خط و رد وحشی نگاهت غریبه اندنگفتمت که جای بوسه آلتی کریه بر دهان سرخ آتشت می نهنداز شعر ، آلبوم هیچ هیچ هیچ -> نگفتمت نرو
• شعرها از : وبلاگ رسمی شاهین نجفی. بازدید در ۳ سپتامبر ۲۰۰۸• به کوشش کاوه مظفری. «مردان نسل ما می توانند گذشته را جبران کنند، گفتگو با شاهین نجفی». وب گاه مدرسه فمینیستی، ۳ تیر ۱۳۸۷. بازبینی شده در ۱ سپتامبر ۲۰۰۸. • شهرام میریان. «گروه موسیقی «تپش ۲۰۱۲» و ادای دین به ۱۸ تیر». وب گاه رادیو فردا، ۱۵ تیر ۱۳۸۷. بازبینی شده در ۳ سپتامبر ۲۰۰۸.
• «هنری که سیاسی نباشد شعور ندارد»• «هنر یا باید در خدمت یک نظام سیاسی باشد یا برعلیه آن و اگر رسالت اثری غیر از این باشد بی فایده و بی فهموم و تو خالی است و شعور تاریخی ندارد و از سر شکم سیری است»• «تنها چیزی که میخواهم تولید کنم کاندوم است تا دیگر انسانی مثل من تولید نشود که شما را گمراه کند»• «به نظرم موسیقی و فرهنگ سبک هیپ هاپ شدیدا مبتذله»• «در واقع، در طول تاریخ همواره جنبش ها و هنرمندان در حال مراوده و داد وستد با هم بوده اند. در جنبش هایی مثل می ۶۸ در فرانسه، یا ویکتور خارا در شیلی، یا اسپانیا که لورکا از دل آن بیرون آمد.»• «تا در ایران بودم فکر می کردم که آدمی یاغی هستم، چون اینطور به من تلقین می شد؛ اما خارج که آمدم، متوجه شدم من فقط خواسته های طبیعی و منطقی داشتم و دارم.»• «بنده یک خداناباور هستم. پنهان نمی کنم که بنده به هیچ کدام از این مفاهیم از خدا گرفته تا شیطان به صورت ایدئولوژیک نگاه نمی کنم.»• «من نمی نشینم فکر کنم و از پیش کاملاً برنامه ریزی کنم که چه کاری انجام دهم، بلکه تنها توجهم به مسائل اجتماعی است و بر این اساس می توانم کار انجام دهم. در واقع، من یک رپر هستم و به همه مسائل اجتماعی اهمیت می دهم. از مشکلات زنان، تا مسائل کارگران و فقر و اعتیاد و ... . من بدون چشم داشت نسبت به منافع و سود، این کار را می کنم و شاید تنها انگیزه ام اعتراض کردن به این مشکلات باشد.»• «ما مردها به خاطر تضییع حقوق زنان در گذشته شرمنده تاریخ هستیم و شاید مردان نسل امروز بتوانند جبران تاریخ سیاه گذشته را بکنند.»• «با مخاطب قرار دادن این حاجی، بحث ما انتقاد از تفکری است که در جامعه ما ریشه ای شده و در نتیجه انتقاد نسبت به تمامیت این ماجرا هدف این ترانه است. در رپ می گوییم اگر از سمبل، استعاره و نمادهای شعری استفاده می کنیم، همه در خدمت توضیح و تبیین چیزی است که در جامعه دارد اتفاق می افتد و ملموس است.»• «به نظر من خانواده به عنوان کوچک ترین نهاد اجتماعی، وظیفه دارد به فرزندان خود از کوچکی به تدریج یاد دهد که نسبت به مسائل جامعه نظر داشته باشند و حرف بزنند. اگر چیزی درست نیست، نسبت به آن اعتراض کنند.»• «در مورد شعار انرژی هسته ای حق مسلم ماست، همه کسانی که متوجه مسائل ایران هستند، می دانند ملتی که مشکلش گوشت و مرغ است، ملتی که مشکلش قیمت برنج و گوجه فرنگی است، آیا فرصتی برای فکر کردن به انرژی هسته ای دارد؟ آیا انرژی هسته ای به صلاح این کشور است؟ آیا هسته ای کردن این منطقه درست است؟ در جامعه ای که مشکل اقتصادی و فرهنگی دارد، جایی برای چنین موضوعی باقی نمی ماند. جز این که ما مطمئن شویم این ماجرا عوام فریبی و کلک سیاسی است.»• «در این چند سال هم نسلان من باور کردند که در ایران قهرمان بودن چیزی بیش از سرگرم کردن تماشاگران وطنی و خبر سازان بیرونی نخواهد بود. اما اینان قهرمانند چون برای چراهای وحشی خود مرز نمی شناسند.»• «من انگشتم را دراز کردم گفتم اونجارو ببینید؛ همه دارند انگشت را نگاه می کنند، و مشکل این است. من غرایز خودم رو دنبال می کنم. یعنی خودم باشم، همون کاری رو بکنم که اصلا مهم نباشه که چقدر ممکنه خطرناک باشه یا چه پیامدهایی را خواهد داشت.» -> مصاحبه با «کامبیز حسینی» در برنامه «پولتیک» - سال ۲۰۱۴
• «مهم نیست که باشم یا نباشم، ما زیر پای این سیستم را خالی می کنیم.»• «بعضی موقع ها یکی به من میگه حال می کنیم با موسیقیت. من میگم بیخود می کنی حال می کنی! با چی حال می کنی؟ با درد من حال می کنی؟ با گریه ها با ضجه های من حال می کنی؟ حال کردن نداره که، باید بشینی دودستی بزنی تو سر خودت که من هنوز مجبورم چنین چرت پرتایی بنویسم تا تو گوش بکنی. حال نداره.»• «من اصلا بحثم این نیست که تعداد زیادی آدم دور و بر من باشند. به همین دلیل جریان هنری به نظر من، یک جریان جماعت گریز اصلا. من شخصاً یک آدم رهبرگریز، رأس گریز و ساختارشکن یا در واقع ساختارگریز هستم.»• «من خروجم از ایران فقط به خاطر حکومت نبود. من اون سیستمو نمی فهمیدم…. ما بعد از این حکومت جمهوری اسلامی فکر کنم، کمٍ کم ۱۰۰ سال احتیاج داریم.»• «بابا ما دوستشون داریم. من سرزمینمو دوست دارم. من ملتمو دوست دارم. اینا برادر من هستند، اینا خواهر من هستند. عین منن… بحث سر اینه که ما نقد داریم. ما چون دوسشون داریم نقد داریم. من رحم نمی کنم به این سیستم. این سیستم فقط سیاسی نیست… من از یک داستان گنده تر صحبت می کنم.»• «پنج سال بعد مهم نیست من باشم یا نباشم. پنج تا شاهین نجفی از یقه ها میزنه بیرون.» ... «تاریخ در مورد ما قضاوت خواهد کرد.»• «فرهاد یه دیوانه ای مثل من رو بوجود اورد، من دیوانه ای به سبک دیوانه تر از خودم بوجود میارم.»• تو بوی سیلی و شلاق میدی خانومتا کی میخوای به مردا باج بدی خانومما که از مردی مردیم لااقل تو زن باشیه کم از اون عطر غیرتت رو ما هم بپاشما که از مردی مردیم و چیزی ندیدماز تو کتاب اسم رستم و فقط شنیدیمکه اگر اونم بود امروز حتمن کراکی بودرستم امروز از جنس بد شاکی بودرستم اگر بود واسش جرم میساختنتو گردنش آفتابه لگن مینداختناز شعر ما مرد نیستیم• خر شو از خودت دست بکش! افول کن!ببند دهنتو! شرایطو قبول کن!این سنت پیغمبره! بپذیر!زن یا مرد! فرقی نمی کنه! بمیر!از شعر -> زندگی سگی
• یه بکارتی! که معنیش واست غریبهغیرت داداش و بابا که حالا شدن غریبهفرار و خیابون و اعتیاد و فحشا!قصه هایی که شاید تکراری شده واسه مامسیح عربده کش با دستمال یزدیمریم واست هیچ شانسی نیست که به خونه برگردیمریم بیوه و مریم بی حق حضانت !مریم بی ارث و مریم بی حق شهادت!مریم تو بنده واسه چند تا دونه امضا!مریمی که خودکشی شده توی بازداشتگاهاز شعر -> زندگی سگی
• اون تموم واژه ها رو دوباره تعبیر کردپر گرفت رو اوج قصه مرثیه نخونداون آب و آتشو تو شعر بغل هم نشوندوقتی هر کی از سایهٔ خودش دیگه می ترسهپشت هر دیوار یک کسی داره می لرزهوقتی برادرمون یا رو داره یا تو بندهاز شعر برای احمد شاملو -> بامداد برای بامداد
• گم نشد! چشاشو رو مرگ اقاقی ها نبستنشست! اما وقتی که پاشو زدن نشستاون خم نشد! تو اوج و ایستاده مرداز خورش درگاه ضحاکی نخوردپدر تو تکثیر یه درد دوباره ایپدر تو معنی زندگی شاعرانه ایپدر تو خشم کوچه ای که تو مشتتهپدر تو شاعر نسلی هستی که پشتتهاز شعر -> بامداد برای بامداد
• برادر برادرو فروخت و پدر مادروبه لجن کشیدن هرچی اعتقاد و باوروخدا نشست و گریه کرد و خداییشو پس دادابلیس از غصه مست کرد! هر چی خورد پس دادکلمه ها رو که از تو کتابا دیگه شستنهرچی واژه بود نشوندن و گردن زدنمردونگی گم شد و از ریشه به ریش رفتو گردن یه عده کلفت شد! مفت از پول نفتاز شعر -> بامداد برای بامداد
• می خندیدی اما تو چشات پر غم بود همیشه واست یه قدم تا خوشبختی کم بوددرد یه ملت مث یه غده تو سینه و درک اینکه همیشه یکی توی کمینهو تاریخ مث یه صفحه روبروت میاد می خوای داد بزنی اما صدات دیگه در نمیادفری ولی خوب شد که امروز دیگه نیستی، نیستی و بدبختی و فلاکت و ببینیفری همه خودمونو فروختیم، کسی نیست اینجا همه جانی و جاسوسن یا کاسه لیساز شعر -> آوازه خوان در خون
• فری تورو روح فروغ، دیگه بس کن، نخون آخه صدات مث عذاب وجدانه واسموناز شعر برای فریدون فرخزاد -> آوازه خوان در خون
• هر وقت که اراده کردی برات مادر شدم!اگه جنگ بود، پا به پات جنگیدم، خواهر شدم!از شعر -> حرف زن
• آره می جنگم واست، چیزی که مال منه!اسلحه م صدامه، بلند می شه، این حق زنه!از شعر -> حرف زن
• تو دستم قلم و تو دهنم شمشیرمن دولت تعین می کنم آقایون تکبیرکلمه تو دهن اورانیوم غنی شدسبذار شفاف بگم، نفسا همه حبساز شعر -> ما شرریم
• یه وکیل بی وکیل و درد قفسسی دی فحش سلول و حبس نفسیه بغض بلوری تو گلوی قنارییه صدا، یه گلوله، یه زخم کارییه محمود اما از جنس زغالیه حقارت توهم حس کمالیه دولت که از معده ملت قی شدهگله ای که سی ساله وله، پی شدهاز شعر -> وقتی خدا خوابه
• خط بد و زشت و سیاه یه مداددکتر مریض و مجرم بی سوادمثل هاله نور دور سر میخکاریکاتور یه دیکتاتور بوق و بیغیه ولی فقیه وقیح شنیعیه معاویه گم تو لباس علیترانه ببین این کشتی رو تو لجنترانه اسمشو از این دفتر خط بزناز شعر -> وقتی خدا خوابه
• خورشید قلبم تو دستشون بود وکینه تو چشه شبرستشون بود ومی شد تاریکی یو به دل نگیرمبازی بز و گرگ و یاد بگیرماز شعر -> حسن من
• وقتی چشامون وا شد از زندگی سیر شدیمنفهمیدیم چی شد توی جوونیمون پیر شدیمگفتن چپ می زنی منحرفی بی اعتقادیاما کی شما به سوال های من جواب دادینما از وقتی چشارو وا کردیم که جنگ بودتو دست بابا به جای قلم تفنگ بودهمیشه یه پای زندگی واسه ما لنگ بودهمیشه جواب اعتراضمون که سنگ بودفقط واسه یه بار بذار من بگم قصه رومن و تو هر دو تا می شناسیم درد و ریشه رواز شعر -> طرف ما
• جواب هر مشت تو یه مشت ترانسببین مشت بیشتر اثر میکنه یا ترانموقتی شعرام خونه می کنن تو موبایلاتدریس می شن حرفام واسه بچه هاوقتی شعرامو میخونن جا کتاب دینیدیگه سخته واسه این جماعت قصه بگیاز شعر -> هک
• بو گفتم کی تر تنم تترج تر کنم (گفتم که می تونم با شدت و با سرعت بترکونمت)لرزنم تی کونه لقه هه هه خنم (کون لقت، میلرزونمت وها ها می خونم)دنم سوزی فیوجی پیچی می حوکم قتله (می دونم می سوزی و می پیچی حکم قتلم)اگه بیمیرم می شعر و صدا منه پس منم (اما اگر بمیرم هم شعر و صدام می مونه پس من می مونم)از شعر گیلکی - فارسی -> هک
• ولی تو خر نمی شوی ولی تو کر نمی شویتو نبض و حلق خلق هر ترانه ایکه بر باد بر دار می شوداز شعر -> نگفتمت نرو
• نگفتمت نرو گلایول این زمین به قدر یک کفن کفاف ریشه نمی دهدنگفتمت که جز بوی چرک چاک سینه های خالی از قلب در فضا نمی دمدنگفتمت که این جماعت جریده با خط و رد وحشی نگاهت غریبه اندنگفتمت که جای بوسه آلتی کریه بر دهان سرخ آتشت می نهنداز شعر ، آلبوم هیچ هیچ هیچ -> نگفتمت نرو
• شعرها از : وبلاگ رسمی شاهین نجفی. بازدید در ۳ سپتامبر ۲۰۰۸• به کوشش کاوه مظفری. «مردان نسل ما می توانند گذشته را جبران کنند، گفتگو با شاهین نجفی». وب گاه مدرسه فمینیستی، ۳ تیر ۱۳۸۷. بازبینی شده در ۱ سپتامبر ۲۰۰۸. • شهرام میریان. «گروه موسیقی «تپش ۲۰۱۲» و ادای دین به ۱۸ تیر». وب گاه رادیو فردا، ۱۵ تیر ۱۳۸۷. بازبینی شده در ۳ سپتامبر ۲۰۰۸.
wikiquote: شاهین_نجفی