کلمه جو
صفحه اصلی

شیطان و خدا

دانشنامه عمومی

شیطان و خدا (به فرانسوی: Le Diable et le Bon Dieu) نام نمایش نامه است که توسط ژان پل سارتر، فیلسوف اهل فرانسه در سال ۱۹۵۱ میلادی نوشته شده است.
اختریان، محمود (۱۳۸۴)، اطلاعات عمومی پیام، عالمگیر، شابک ۹۶۴-۹۳۶۰۸-۰-۸
موضوع این نمایشنامه سرگذشت مردی است که می خواهد آزادانه اول «بدی» را و سپس «خوبی» را تجربه کند. پس نخست شیطان و سپس خدا را سرمشق خود قرار می دهد. اما بیهودگی این انتخاب را درمی یابد؛ زیرا کاری عبث است که در انزواء و به دور از جامعه صورت می گیرد. صحنه وقایع در آلمان دوره رنسانس می باشد در آن زمان که زمین داران با زمین داران و روستائیان با زمین داران می جنگند. گوتس، سردار جنگ، که فرزند حرام زاده مادری از طبقه اشراف و پدری از طبقه دهقان است، نخست تصمیم گرفته است که بدی کند؛ دست به غارت می زند و می جنگد و به یارانش خیانت می کند؛ ولی سرانجام بدی به نظرش یکنواخت می آید و از اینکه همواره باید رذالتهای تازه ای ابداع کند خسته می شود. در رویارویی با کشیشی که هاینریش نام دارد تصمیم می گیرد که از این پس خوبی کند و مرد مقدسی شود. اما انگیزه او عشق به بشر نمی باشد، بلکه میل رسیدن به جایگاه است…
متن کتاب شیطان و خدا، به صورت حروف چینی مجدد براساس نسخه چاپ ۱۳۵۱ ترجمه ابوالحسن نجفی، انتشارات نیل، قطع رقعی ۲۴۲ صفحه

نقل قول ها

شیطان و خدا (به فرانسوی: Le Diable et le Bon Dieu)نام نمایش نامه است که توسط ژان پل سارتر، فیلسوف اهل فرانسه در سال ۱۹۵۱ میلادی نوشته شده است.
• پولدارهای شهر بر ضد اسقف اعظم که ارباب پولدار آنهاست شورش کرده اند، وقتی پولدارها باهم می جنگند فقیرها باید کشته بشوند.• نه، لازم به شرح نیست! وقتی پیروزی را شرح بدهند معلوم نمی شود فرقش با شکست کدام است.• شدت عمل برازنده کسانی است که چیزی ندارند تا از کف بدهند.• آب که تکان می خورد لجن ها رو می افتند.• تو کیستی که به من امر می کنی؟ و شما چه احتیاجی به شنیدن اوامر او دارید؟ هیچ کس حق ندارد به شما امر کند مگر روسایی که خودتان انتخاب کرده اید.• من حقیقت را به شما می گویم، یا همه مردم پیغمبرند یا خدایی وجود ندارد.• من تقوا ندارم، شاید فرزندان ما باتقوا شوند، به شرط آنکه ما آن قدر خون جاری کنیم تا حق داشتن فضیلت را به آنها بدهیم.• بدی را بعدازاینکه کردی باور می کنی.• کافی ست کسی از کسی متنفر شود تا نفرت یک به یک به همه افراد بشر سرایت کند.• دنیا بی عدالتی است، اگر قبول کنی شریک جرم می شوی، اگر عوض کنی جلاد می شوی.• وقتی خدا ساکت است، می توان هر ادعائی را به او نسبت داد.• من می دانم که خوبی دشوارتر از بدی است. بدی فقط وابسته به من بود، درصورتی که خوبی وابسته به همه است.• باغبان می تواند تصمیم بگیرد چه چیز به درد چغندر می خورد، اما هیچ کس نمی تواند برای مردم، اگر خودشان نخواهند، خیر و صلاح را انتخاب بکند.• فکر می کنی اگر هزار سال در بهشت بمانم هرگز وحشت چشمان او فراموشم بشود؟ تا زمانی که در جهنم تو دوزخیان و در زمین تو فقرا هستند، من برگزیدگان تو را که می توانند شاد باشند تحقیر می کنم.• می خواهید به شما بگویم چرا از مرگ نمی ترسید؟ چون هرکدام از شما فکر می کند مرگ به سر دیگری نازل خواهد شد نه به سر خودش. در این جنگ همه کشته خواهند شد.• در این دنیا یک روز بیشتر نیست، همین یک روز است که همیشه تکرار می شود. صبح آن را به ما می دهند و شب از ما پس می گیرند.• من عشق خالص می خواستم اما همدیگر را دوست داشتن یعنی به دشمن مشترک کینه ورزیدن، من خوبی را می خواستم اما روی این زمین و در این زمان خوبی از بدی جدا نیست، پس من بد بودن را می پذیرم تا بتوانم خوب بشوم.


کلمات دیگر: