کلمه جو
صفحه اصلی

کتایون امیرابراهیمی

دانشنامه عمومی

کتایون (زاده ۱۳۲۵ خورشیدی در تهران) بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون است. عده ایی او را با شهپر امیرابراهیمی خواننده قدیمی رادیو که با نام هنری کتایون می خواند اشتباه می گیرند.
ورود آقایان ممنوع (۱۳۹۰)
ارتباط خانوادگی (۱۳۸۸)
تهران در جستجوی زیبایی (اپیزود اول، طهران، تهران) (۱۳۸۷)
بازنده (۱۳۸۳)
نبرد عقاب ها (۱۳۵۳)
بوسه بر لبهای خونین (۱۳۵۲)
جعفر جنی و محبوبه اش (۱۳۵۲)
معشوقه (۱۳۵۲)
صلاح الدین ایوبی (۱۳۵۱)
عطش (۱۳۵۱)
یک جو غیرت (۱۳۵۱)
بده در راه خدا (۱۳۵۰)
درختان ایستاده می میرند (۱۳۵۰)
رسوای عشق (۱۳۵۰)
شیادان (۱۳۵۰)
آدم و حوا (۱۳۴۹)
تاکسی عشق (۱۳۴۹)
حسن کچل (۱۳۴۹)
شهر گناه (۱۳۴۹)
آخرین مبارزه (۱۳۴۸)
عشق آفرین (۱۳۴۸)
قصر زرین (۱۳۴۸)
کاسب های محل (۱۳۴۸)
گربه را دم حجله می کشند (۱۳۴۸)
آواره های تهران (۱۳۴۷)
ازدواج ایرانی (۱۳۴۷)
تحفه هند (۱۳۴۷)
دزد سیاهپوش (۱۳۴۷)
شاهراه زندگی (۱۳۴۷)
شب فرشتگان (۱۳۴۷)
عشق قارون (۱۳۴۷)
قدرت عشق (۱۳۴۷)
گردش روزگار (۱۳۴۷)
الماس ۳۳ (۱۳۴۶)
پسران علاءالدین (۱۳۴۶)
زنی به نام شراب (۱۳۴۶)
عروس تهران (۱۳۴۶)
غم ها و شادی ها (۱۳۴۶)
قربانی سوم (۱۳۴۶)
گذشت بزرگ (۱۳۴۶)
مرد بی ستاره (۱۳۴۶)
مردی از اصفهان (۱۳۴۶)
میلیونرهای گرسنه (۱۳۴۶)
نیم وجبی (۱۳۴۶)
امروز و فردا (۱۳۴۵)
شمسی پهلوان (۱۳۴۵)
عذاب مرگ (۱۳۴۵)
مرد و نامرد (۱۳۴۵)
هاشم خان (۱۳۴۵)
افق روشن (۱۳۴۴)
یک پارچه آقا (۱۳۴۴)
تار عنکبوت (۱۳۴۲)
پدرش کارمند وزارت خارجه بود و وقتی به باکو رفته بود با مادرش آشنا شد و ازدواج کرد. مادر کتایون اهل باکو بود و تحصیلاتش را در شوروی گذرانده بود. او در مورد نحوه ازدواج پدر و مادرش در مصاحبه ای که با روزنامه جام جم داشته این چنین می گوید: «در سفری که پدرم به باکو رفته بود با مادرم آشنا شد و در آنجا از مادرم خواستگاری کرد. مادرم در شوروی تحصیل کرده بود و چون مدرک دانشگاه باکو در آن زمان معتبرتر از مدرک تحصیلی دانشگاه های ایران بود پس از این که مادرم به ایران آمد به عنوان دبیر ورزش مشغول به کار شد.» کتایون فرزند اول خانواده بود. دو خواهر و سه برادر دارد. کودکی اش را در رشت گذراند. نوجوان بود که به تهران آمد. در دبیرستانی در خیابان شاه آباد تحصیل کرد، مادرش هم در همان مدرسه تدریس می کرد. در ۱۷ سالگی به عقد یکی از اقوام نزدیکش درآمد و صاحب دو دختر به نام های نازی و نیلوفر شد. از کودکی عاشق بازیگری بود و در خانواده ای زندگی می کرد که با هنر بیگانه نبودند. شوهر عمه اش، کارگردان تئاتر بود و البته نسبت دوری هم با شهلا ریاحی و بهمن فرمان آرا دارد. در مورد چگونگی ورودش به دنیای هنر می گوید: «یادم است نزدیک دبیرستان ما سالن تئاتری بود که اکثر هنرپیشه های آن زمان در این سالن، نمایش اجرا می کردند. من هم به واسطه شوهرعمه ام که در تئاتر بود زیاد به آنجا می رفتم و از همان جا با صحنه تئاتر واقعی آشنا شدم.»
عمده فعالیت بازیگری اش پیش از انقلاب ۱۳۵۷ است. کار خود را در سینما به عنوان بازیگر از سال ۱۳۴۲ با فیلم تار عنکبوت (مهدی میرصمدزاده) آغاز کرد و تا سال ۱۳۵۳ در چهل و هشت فیلم بازی کرد.
بی شک یکی از بیاد ماندنی ترین نقش هایش را در فیلم حسن کچل (علی حاتمی، ۱۳۴۹) بازی کرد. او می گوید: «قبل از حضورم در این فیلم آشنایی چندانی با مرحوم علی حاتمی نداشتم و فقط از طریق شوهرم تهیه کننده فیلم را می شناختم. یک روز آقای حاتمی مرا در دفتر ایشان دیدند و از من خواستند که این نقش را بازی کنم، اما همان موقع به من گفتند این فیلم موزیکال است و معلوم نیست که اصلاً بفروشد یا نه، اما با این حال من قبول کردم که این نقش را بازی کنم و جالب اینجاست که فیلم حسن کچل در زمان خودش یعنی سال ۱۳۴۹ چیزی حدود ۹ میلیون تومان فروخت و من هم برای بازی در این فیلم ده هزار تومان گرفتم.»در فیلم درختان ایستاده می میرند (امیر شروان، ۱۳۵۰) او در کنار آذر شیوا بازی کرد. در فیلم بده در راه خدا (رضا صفایی، ۱۳۵۰) به عنوان نقش اول زن در کنار تقی ظهوری و علی میری بازی کرد. درفیلم ازدواج ایرانی (احمد نجیب زاده، ۱۳۴۷) نقش مقابل عارف عارف کیا را بازی کرد.

نقل قول ها

کتایون امیرابراهیمی (۱۳۲۵) بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون ایران.
• «کتاب خواندن نتیجه ای جز افزایش، خرد و دانش ندارد که البته این نتیجه بسیار ارزشمندی است.»• «مردم کشور ما آن قدر گرفتاری و مشکلات زندگی دارند که فکر می کنم جدای از هزینه ای که باید برای خرید کتاب پرداخت کنند، به خاطر اینکه بیشتر وقت خود را در محیط کار سپری می کنند دیگر وقتی برایشان باقی نمی ماند که بخواهند مطالعه کنند. اگر زمان کمی هم در طول شبانه روز داشته باشند که به عنوان اوقات فراغتشان محسوب شود ترجیح می دهند در کنار عزیزانشان باشند یا این زمان را به استراحت اختصاص دهند.»• «معتقدم اقتصاد مهم ترین عامل جدایی مردم از کتاب است و تا اوضاع چنین است کتاب خواندن هم یک موضوع حیاتی برای مردم محسوب نمی شود.»• «به علت اینکه بیشتر اوقات خود را در خانه سپری می کنم، کتاب را بهترین دوست و همدم خود می دانم. من هر روز کتاب می خوانم، اما کتاب برای من هم کالایی گران محسوب می شود و به همین خاطر بیشتر کتاب هایی را که می خوانم از دوستانم به امانت می گیرم.»• «به شعر زیاد علاقه ندارم و اگر بخواهم از شاعران مورد علاقه ام شخصی را نام ببرم فقط حافظ را دوست دارم و گاهی تفألی هم به دیوان او می زنم.»• «کتاب خواندن به ذائقه انسان برمی گردد و من دوست دارم به جای آنکه کتاب خاصی را از نویسنده ای خاص نام ببرم، مردم را به کتاب خواندن و مطالعه تشویق کنم، زیرا کتاب خواندن نتیجه ای جز افزایش درک و آگاهی ندارد، بنابراین من مردم را به افزایش خرد و دانش دعوت می کنم.»• «پدر من با صادق هدایت دوستی نزدیکی داشت، اما هیچ کدام از اعضای خانواده ما انگیزه ای برای خواندن آثار وی نداشتند چون سلیقه آن ها طور دیگری بود. برای همین است که می گویم مطالعه کتاب به سلیقه افراد بر می گردد.»


کلمات دیگر: