ده کوچکی است از دهستان دلفارد بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت .
چمک
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
چمک . [ چ َ م َ ] (اِ) قوت و قدرت . (برهان ) (جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) :
پایگه سخنوری یافتم از قبول تو
خود ز ازل بعون تو دست مراست این چمک .
|| بیشی . افزونی . (برهان ) (جهانگیری ) (رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). افزونی . (شرفنامه ٔ منیری ). ترقی و بیشی . افزونی . (ناظم الاطباء). || پیشدستی . || فرهی . شأن . شوکت . (برهان ) (ناظم الاطباء). فرهی . (شرفنامه ٔ منیری ).
پایگه سخنوری یافتم از قبول تو
خود ز ازل بعون تو دست مراست این چمک .
خواجه عمید لوبکی (از جهانگیری ).
|| بیشی . افزونی . (برهان ) (جهانگیری ) (رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). افزونی . (شرفنامه ٔ منیری ). ترقی و بیشی . افزونی . (ناظم الاطباء). || پیشدستی . || فرهی . شأن . شوکت . (برهان ) (ناظم الاطباء). فرهی . (شرفنامه ٔ منیری ).
چمک . [ چ َ م َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان دلفارد بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت که در 100 هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و 12 هزارگزی خاور راه مالرو جیرفت به ساردوئیه واقع است و5 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
چمک. [ چ َ م َ ] ( اِ ) قوت و قدرت. ( برهان ) ( جهانگیری ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
پایگه سخنوری یافتم از قبول تو
خود ز ازل بعون تو دست مراست این چمک.
چمک. [ چ َ م َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان اسفندقه بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت که در 100 هزارگزی جنوب ساردوئیه و یک هزارگزی خاور راه فرعی جیرفت به بافت واقع است. جلگه و معتدل است و 340 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
چمک. [ چ َ م َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان دلفارد بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت که در 100 هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و 12 هزارگزی خاور راه مالرو جیرفت به ساردوئیه واقع است و5 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
پایگه سخنوری یافتم از قبول تو
خود ز ازل بعون تو دست مراست این چمک.
خواجه عمید لوبکی ( از جهانگیری ).
|| بیشی. افزونی. ( برهان ) ( جهانگیری ) ( رشیدی ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). افزونی. ( شرفنامه منیری ). ترقی و بیشی. افزونی. ( ناظم الاطباء ). || پیشدستی. || فرهی. شأن. شوکت. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). فرهی. ( شرفنامه منیری ).چمک. [ چ َ م َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان اسفندقه بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت که در 100 هزارگزی جنوب ساردوئیه و یک هزارگزی خاور راه فرعی جیرفت به بافت واقع است. جلگه و معتدل است و 340 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
چمک. [ چ َ م َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان دلفارد بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت که در 100 هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و 12 هزارگزی خاور راه مالرو جیرفت به ساردوئیه واقع است و5 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
چمک . [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان اسفندقه ٔ بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت که در 100 هزارگزی جنوب ساردوئیه و یک هزارگزی خاور راه فرعی جیرفت به بافت واقع است . جلگه و معتدل است و 340 تن سکنه دارد. آبش از قنات . محصولش غلات و حبوبات . شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
دانشنامه عمومی
۱-چمک نام ماهی کوچکی در گویش بندری است ۲-چمک در گویش بندری به معنای رقص به کار می رود و کلمه ای کهن در زبان فارسی پهلوی است
چمک، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان جیرفت در استان کرمان ایران است.
این روستا در دهستان اسفندقه قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۱۹ نفر (۵۳خانوار) بوده است.
این روستا در دهستان اسفندقه قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۱۹ نفر (۵۳خانوار) بوده است.
wiki: چمک
گویش مازنی
کنه – حشره ای که به پوست حیوانات می چسبد از خونشان تغذیه ...
/chemek/ کنه – حشره ای که به پوست حیوانات می چسبد از خونشان تغذیه می کند
جدول کلمات
نیرو ، قدرت
پیشنهاد کاربران
رقص در زبان ملکی گالی بشکرد
چم به پارسی رفتن است و چمک پیشروی و پیشدستی است و رقص را نیز چمک گویند
Chamak
رقص در زبان ملکی گالی بشکرد
رقص در زبان ملکی گالی بشکرد
کلمات دیگر: