کلمه جو
صفحه اصلی

جثمان

لغت نامه دهخدا

جثمان. [ ج ُ ] ( ع اِ ) بدن و تن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). تن. ( منتهی الارب ). جسمان. جسم. شخص. کالبد. تن. ( السامی ). کالبد تن و بالین. ( مهذب الاسماء، نسخه خطی ). جسم. ( اقرب الموارد ). یقال : «جائنا بثرید مثل جثمان القطاة»؛ اَی مثل جسمها. و رأیت تمراً مثل جثمان الجزور. ( از اقرب الموارد ) :
و اِن ْ یک جثمانی بارض سواکم
فان فؤادی عندک الدهر اجمع.
( از اقرب الموارد ).
|| شخص. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
- جثمانیةالماء ؛ یعنی ذات آب ، خود آب ، وسط آب ، محل اجتماع آن در گفته فرحیه :
وباتت بجثمانیةالماء بینها.
( از منتهی الارب ).

جثمان. [ ] ( اِخ ) نام یکی از اجداد سامانیان. رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 1 متن و حاشیه ص 216 شود.

جثمان . [ ] (اِخ ) نام یکی از اجداد سامانیان . رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 1 متن و حاشیه ٔ ص 216 شود.


جثمان . [ ج ُ ] (ع اِ) بدن و تن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تن . (منتهی الارب ). جسمان . جسم . شخص . کالبد. تن . (السامی ). کالبد تن و بالین . (مهذب الاسماء، نسخه ٔ خطی ). جسم . (اقرب الموارد). یقال : «جائنا بثرید مثل جثمان القطاة»؛ اَی مثل جسمها. و رأیت تمراً مثل جثمان الجزور. (از اقرب الموارد) :
و اِن ْ یک جثمانی بارض سواکم
فان ّ فؤادی عندک الدهر اجمع.

(از اقرب الموارد).


|| شخص . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
- جثمانیةالماء ؛ یعنی ذات آب ، خود آب ، وسط آب ، محل اجتماع آن در گفته ٔ فرحیه :
وباتت بجثمانیةالماء بینها.
(از منتهی الارب ).

جدول کلمات

شخص ، جسم


کلمات دیگر: