اهل دخانيات , اهل دود , دود دهنده ميوه وگوشت وامثال ان , وسيله اي که توليد دودکند , واگن يا اتاق مخصوص استعمال دخانيات
مدخن
عربی به فارسی
لغت نامه دهخدا
مدخن . [ م َ خ َ ] (ع اِ) موضع الدخان . (اقرب الموارد). جائی که از آن دود خارج می گردد. (ناظم الاطباء). رجوع به مدخنه شود.
مدخن . [ م ُ خ ِ ](ع ص ) زراعتی که دانه ٔ آن سخ-ت ش-ود. (آنندراج ). غله ٔ سخت دانه شده . (ناظم الاطباء). رجوع به ادخان شود.
مدخن. [ م َ خ َ ] ( ع اِ ) موضع الدخان. ( اقرب الموارد ). جائی که از آن دود خارج می گردد. ( ناظم الاطباء ). رجوع به مدخنه شود.
مدخن. [ م ُ خ ِ ]( ع ص ) زراعتی که دانه آن سخ-ت ش-ود. ( آنندراج ). غله سخت دانه شده. ( ناظم الاطباء ). رجوع به ادخان شود.
مدخن. [ م ُ خ ِ ]( ع ص ) زراعتی که دانه آن سخ-ت ش-ود. ( آنندراج ). غله سخت دانه شده. ( ناظم الاطباء ). رجوع به ادخان شود.
کلمات دیگر: