نیکو ظن با ظن نکو
خوب گمان
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خوب گمان. [ گ ُ] ( ص مرکب ) نیکوظن. باظن نکو. نیکوگمان :
بتو کنند نو آبادیان همه مفخر
که فخر عالمی ای رادکف خوب گمان.
بتو کنند نو آبادیان همه مفخر
که فخر عالمی ای رادکف خوب گمان.
سنائی.
کلمات دیگر: