نزدیکی مقاربت
مدانات
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
مدانات . [ م ُ ] (ع اِمص ) نزدیکی . مقاربت . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مداناة شود.
مدانات. [ م ُ ] ( ع اِمص ) نزدیکی. مقاربت. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به مداناة شود.
مداناة. [ م ُ ] ( ع مص ) به چیزی نزدیک شدن. ( زوزنی از یادداشت مؤلف ) ( تاج المصادر بیهقی ). || نزدیک گردانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). قریب هم کردن و به هم نزدیک کردن دو امر را. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). تقریب و جمع کردن بین دو چیز. ( از متن اللغة ). || تنگ گردانیدن قید را. ( از اقرب الموارد ) ( از آنندراج ) ( از متن اللغة ).
مداناة. [ م ُ ] ( ع مص ) به چیزی نزدیک شدن. ( زوزنی از یادداشت مؤلف ) ( تاج المصادر بیهقی ). || نزدیک گردانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). قریب هم کردن و به هم نزدیک کردن دو امر را. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). تقریب و جمع کردن بین دو چیز. ( از متن اللغة ). || تنگ گردانیدن قید را. ( از اقرب الموارد ) ( از آنندراج ) ( از متن اللغة ).
کلمات دیگر: